با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص، و به سوی جایگاه ابدی سفر میکنم . . .
پ ن : چنین رخت بربستنم آرزوست ...
- ۹۰/۰۳/۱۴
آخرین مطالب
-
۹۹/۱۲/۰۷روز مرد !!!
-
۹۹/۰۲/۱۲استادی که از استادی فراری بود!
-
۹۸/۰۷/۱۹دعای آخر
-
۹۵/۱۱/۰۸پلاسکو
-
۹۵/۱۰/۲۲نجات
-
۹۵/۱۰/۱۴داستان سوریه
-
۹۵/۰۷/۱۸با تو بودن
-
۹۴/۰۹/۲۰طبیبانه
-
۹۴/۰۸/۱۵سی سالگی
-
۹۴/۰۷/۰۷وقتی خدا روضه میخواند!
آخرین نظرات
-
۱۳ ارديبهشت ۹۹، ۰۲:۴۷ - سائل الزهراسِی بایگانی
-
۱۳ ارديبهشت ۹۹، ۰۱:۲۶ - یکیدیدم دیدم
-
۱۲ ارديبهشت ۹۹، ۲۲:۵۵ - rv3030انشالله خدا حفظشون که و عاقبت به شهادت
-
۱۲ ارديبهشت ۹۹، ۱۹:۴۵ - ساچمهنظر مفید
-
۱۲ ارديبهشت ۹۹، ۱۹:۲۱ - علیرضا کاربرسلام خدا حفظشون کنه و عاقبتشون ختم ...
-
۴ آبان ۹۸، ۰۸:۳۰ - Bhr owjiالان خوندمش و خیلی خیلی دلم ...
-
۱ آبان ۹۸، ۲۳:۱۱ - سیدعلی علویدرد و بلات بخوره تو سر دشمنان اسلام
-
۲۱ مهر ۹۵، ۱۸:۴۵ - سیدعلی علویو چه سخت است دل کندن از این دنیای ...
-
۱۴ شهریور ۹۵، ۱۷:۱۲ - الیکابا شما کاملا موافقم
-
۱۰ بهمن ۹۴، ۰۳:۲۹ - خاله لیلاسلام آقا امید. خوب هستین؟ تبریک ...
پیوندهای روزانه
پیوندها
- بازمانده تنها - سید محمد انجوی نژاد
- ماه ناتمام - سید عباس حقایقی
- راحیل - سید مهدی موحد
- نسل سومی - سید علی علوی
- صاد - محمد صادق کریمی
- مهندس علیرضا کاربر
- عکس بان - محمد هادی خسروی
- کفش - محمد هادی ذوالقدر
- مرفه با درد - محمد هادی سیفی
- خاکریز اول - محمد هادی سیفی
- اهالی اشک - سید جلیل موسویان
- لثارات - ابراهیم علی پور
- شعر آئینی - عباس زحمتکشان
- اسحاق رهنما
- ریز نوشت
- پچ پچ
- انتهای یک جاده
- ازدواج نوشت
- کوثرانه
- لحظه های کاغذی من
- ستـــــــــــایش
- پرسه در خیال - سید حمیدرضا برقعی
- و ما ادراک .... ؟
- دیر و دور
- بازنوشت پنهان - مسلم رفیعی
- گاه تولیدات رسانه ای پنهان
بایگانی
- اسفند ۱۳۹۹ (۱)
- ارديبهشت ۱۳۹۹ (۱)
- مهر ۱۳۹۸ (۱)
- بهمن ۱۳۹۵ (۱)
- دی ۱۳۹۵ (۲)
- مهر ۱۳۹۵ (۱)
- آذر ۱۳۹۴ (۱)
- آبان ۱۳۹۴ (۱)
- مهر ۱۳۹۴ (۱)
- شهریور ۱۳۹۴ (۲)
- مرداد ۱۳۹۴ (۲)
- تیر ۱۳۹۴ (۱)
- خرداد ۱۳۹۴ (۲)
- ارديبهشت ۱۳۹۴ (۲)
- فروردين ۱۳۹۴ (۴)
- بهمن ۱۳۹۳ (۱)
- دی ۱۳۹۳ (۱)
- تیر ۱۳۹۳ (۲)
- خرداد ۱۳۹۳ (۱)
- آذر ۱۳۹۲ (۱)
- آبان ۱۳۹۲ (۱)
- شهریور ۱۳۹۲ (۱)
- تیر ۱۳۹۲ (۲)
- خرداد ۱۳۹۲ (۱)
- ارديبهشت ۱۳۹۲ (۲)
- فروردين ۱۳۹۲ (۴)
- اسفند ۱۳۹۱ (۲)
- بهمن ۱۳۹۱ (۵)
- دی ۱۳۹۱ (۳)
- آذر ۱۳۹۱ (۲)
- آبان ۱۳۹۱ (۴)
- مهر ۱۳۹۱ (۴)
- شهریور ۱۳۹۱ (۲)
- مرداد ۱۳۹۱ (۲)
- تیر ۱۳۹۱ (۱)
- فروردين ۱۳۹۱ (۲)
- اسفند ۱۳۹۰ (۴)
- بهمن ۱۳۹۰ (۱)
- آذر ۱۳۹۰ (۱)
- آبان ۱۳۹۰ (۱)
- مهر ۱۳۹۰ (۱)
- شهریور ۱۳۹۰ (۵)
- مرداد ۱۳۹۰ (۴)
- تیر ۱۳۹۰ (۵)
- خرداد ۱۳۹۰ (۷)
- ارديبهشت ۱۳۹۰ (۴)
- فروردين ۱۳۹۰ (۲)
- اسفند ۱۳۸۹ (۲)
- بهمن ۱۳۸۹ (۷)
- دی ۱۳۸۹ (۴)
- آذر ۱۳۸۹ (۷)
- آبان ۱۳۸۹ (۱۰)
- مهر ۱۳۸۹ (۱۳)
- شهریور ۱۳۸۹ (۸)
- مرداد ۱۳۸۹ (۸)
- تیر ۱۳۸۹ (۱۱)
- خرداد ۱۳۸۹ (۱۰)
- ارديبهشت ۱۳۸۹ (۱۰)
- فروردين ۱۳۸۹ (۱۲)
- اسفند ۱۳۸۸ (۱۰)
- بهمن ۱۳۸۸ (۸)
- دی ۱۳۸۸ (۱۸)
- آذر ۱۳۸۸ (۱۹)
- آبان ۱۳۸۸ (۱۲)
- مهر ۱۳۸۸ (۸)
- شهریور ۱۳۸۸ (۱۰)
- مرداد ۱۳۸۸ (۱۴)
- تیر ۱۳۸۸ (۱۱)
- خرداد ۱۳۸۸ (۳)
- ارديبهشت ۱۳۸۸ (۳)
- فروردين ۱۳۸۸ (۳)
- اسفند ۱۳۸۷ (۲)
- بهمن ۱۳۸۷ (۲)
- دی ۱۳۸۷ (۳)
- آذر ۱۳۸۷ (۴)
- آبان ۱۳۸۷ (۱)
- مهر ۱۳۸۷ (۴)
- شهریور ۱۳۸۷ (۴)
- مرداد ۱۳۸۷ (۲)
- تیر ۱۳۸۷ (۵)
- خرداد ۱۳۸۷ (۴)
- ارديبهشت ۱۳۸۷ (۲)
- فروردين ۱۳۸۷ (۴)
- اسفند ۱۳۸۶ (۳)
- بهمن ۱۳۸۶ (۲)
- دی ۱۳۸۶ (۴)
- آذر ۱۳۸۶ (۱)
- آبان ۱۳۸۶ (۳)
- مهر ۱۳۸۶ (۲)
- شهریور ۱۳۸۶ (۳)
- مرداد ۱۳۸۶ (۲)
- تیر ۱۳۸۶ (۲)
- خرداد ۱۳۸۶ (۲)
- ارديبهشت ۱۳۸۶ (۲)
- فروردين ۱۳۸۶ (۱)
- اسفند ۱۳۸۵ (۲)
- بهمن ۱۳۸۵ (۲)
- دی ۱۳۸۵ (۴)
- آذر ۱۳۸۵ (۳)
- آبان ۱۳۸۵ (۳)
- مهر ۱۳۸۵ (۳)
- شهریور ۱۳۸۵ (۲)
- مرداد ۱۳۸۵ (۱)
- تیر ۱۳۸۵ (۲)
- خرداد ۱۳۸۵ (۲)
- ارديبهشت ۱۳۸۵ (۲)
- فروردين ۱۳۸۵ (۳)
- بهمن ۱۳۸۴ (۳)
- دی ۱۳۸۴ (۲)
- آذر ۱۳۸۴ (۴)
- آبان ۱۳۸۴ (۲)
- مهر ۱۳۸۴ (۳)
- شهریور ۱۳۸۴ (۲)
- مرداد ۱۳۸۴ (۲)
- تیر ۱۳۸۴ (۳)
- خرداد ۱۳۸۴ (۳)
- ارديبهشت ۱۳۸۴ (۵)
- فروردين ۱۳۸۴ (۲)
- بهمن ۱۳۸۳ (۳)
- دی ۱۳۸۳ (۲)
- آذر ۱۳۸۳ (۲)
- آبان ۱۳۸۳ (۲)
- مهر ۱۳۸۳ (۳)
- شهریور ۱۳۸۳ (۴)
- مرداد ۱۳۸۳ (۲)
- تیر ۱۳۸۳ (۲)
- خرداد ۱۳۸۳ (۳)
- ارديبهشت ۱۳۸۳ (۴)
- فروردين ۱۳۸۳ (۴)
- اسفند ۱۳۸۲ (۴)
- بهمن ۱۳۸۲ (۴)
- دی ۱۳۸۲ (۵)
- آذر ۱۳۸۲ (۶)
- آبان ۱۳۸۲ (۱)
- شهریور ۱۳۸۲ (۳)
Title-less
۱۴
خرداد۹۰
یک مخاطب خاموش
پستت وادارم کرد احترامم رو به این مرد..به این جمله..نشون بدم
پستت وادارم کرد احترامم رو به این مرد..به این جمله..نشون بدم
منم این جمله رو نوشتم زدم به دیوار اتاقم... و جز غبطه چیزی ندارم....
نمی فهمش...
همین
همین
این روزا خیلی به این فکر می کنم که چه جوری میشه این طوری رفت..
عااااشق این عکس امامم...
ادم اینقدر نفهم
منم همینطور....
تجربه ی این چنین لحظه ای
برایم آرزوست...