عطر سیب

عطر سیب
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
بایگانی

۴ مطلب در اسفند ۱۳۸۲ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

سلام خوبید . من نمیدونم با چه زبونی از شما تشکر کنم که اینقدر به من کمک کردین . آدم توی این شرایط خیلی راحت میتونه دوستای واقعیش رو پیدا کنه و من هم پیدا کردم . دستتون درد نکنه . البته دعا میکنم که این راهنمایی ها در اینجا ختم نشه و هر موقع یه چیزی دیدید که میتونه در بهتر شدن وبلاگ کمکم کنه حتماً بهم بگین .

 

خب این شعر رو که از تو وبلاگ یه نسل سومی پیداش کردم خیلی دوسش دارم(شعرو میگما نه یه نسل سومی) یه بار هم نوشتمش اما دلم میخوات دوباره بنویسمش .

 

روز و شب با شوق نگاهت

منتظر هستم سر راهت

 

ای تمام عشق و مستی ای شکوه حق پرستی

از خدا چیزی نمیخوام هرچه می خواهم تو هستی

 

ای همه عشق و امیدم عشقتو با جون خریدم

دل به تو دادم اگر چه روی ماهت را ندیدم

 

زنده از هوی تو هستم بسته ی موی تو هستم

سر بلند عالمینم سائل کوی تو هستم

 

ای همیشه غمگسارم آبرو و اعتبارم

نذر چشمای قشنگت همه ی دار و ندارم

 

رو کویر دل می خونم زندگی بی تو حرومه

جان سپردن رو قدمهات این تموم آرزومه

 

سر بازار محبت میون خریداراتم

همه هستیمو آووردم خریدار یک نگاتم

 

 

در مورد اونی هم که خودتون میدونید باید بگم :

 

یا مَن اظهَرَ الجَمیل و سَتَرَ القبیح

 

یا علی ...

 

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

ممکنه کمکم کنید؟

سلام به همه . خوبید ایشالا ؟ ما که خیلی ارادتمندیم .  یه خبر به همه ی وبلاگ نویسان مخصوصاً شیرازی های با صفا . اولین همایش وبلاگ نویسان شیراز در تالار اقبال بیمارستان نمازی روز 21 اسفند از ساعت 2-6 بعد از ظهر برگزار میشود . برای اطلاعات بیشتر به اینجا مراجعه فرمایید . همه ی بچه ها هم رفتن ثبت نام کردن در اینجا تا شاید وبلاگشون بتونه برتر شناخته بشه . چه اوضاعی میشه پنج شنبه. جای همه ی وبلاگ نویسای غیر شیرازی خالیه . من که به یادشون هستم .

 

خب حالا که بحث وبلاگ نویسی شد می خوام دو کلمه خودمونی باهاتون حرف بزنم .

 

بعضی وقتا که می خوام وبلاگ رو به روز کنم  خیلی حرفا میاد تو ذهنم یه چرخی میزنه و میره . نگاه میکنم  به نوشته هام و نوشته های بقیه شاید یه سر نخ اصلی دستم بیاد اما میبینم که یک موضوع کلی دستم نمیاد. بعد از کلی سر و کله زدن با اعماق مغزم فهمیدم یکی از دلایلی که مسبب این هنگ کردن میشه اینه که درست و دقیق نمیدونم از مطالب وبلاگ ما خوشتون میاد یا نه. اصلاً نظر تون رو نمیدونم . توی نظر خواهی ها خیلی ها مینویسن که وبلاگ خوبی داری . اما قشنگ واسم روشن نیست که این خوب به کجای وبلاگمون برمیگرده . به موضوعات انتخابی نوشته ها . به نوع بیان . به زیبا نویسی . به قالب . به شعر های بالا و پایین صفحه . به کجا آخه ؟ خیلی ها هم هستن که مشخصه اصلاً متن رو  نخونده نظر دادن . یه جمله ی بی ربط مینویسن آدم از خودش نا امید میشه . توی نظر ها یادم نمیاد بیشتر از چند مورد با کسی بحث داشته باشم . خب این دو حالت داره : یکی اینکه تسلیم شدند و حرفی واسه گفتن ندارند یا اینکه اومدن و رفتن و چیز چشم گیری ندیدن . خواهش میکنم اینو برام روشن کنید که وبلاگم اگه خوبه کجاش خوبه ؟ اگه بده کجاش بده ؟ نظرات قلبی خودتون رو بنویسید . مثلا میتونید توی این چند جمله  چند تا رو انتخاب کنید و بنویسید و نظرات تکمیل کننده ی خود را دریغ نکنید.

 

1-     متن نوشته هات خوبه اما قالب مسخره ای داری.

2-     قالب قشنگ و ساده ای داری اما نوشته هات به درد سطل آشغال میخوره .

3-     راستشو بخوای از نوشته هات یه چیزای رو یاد گرفتم که قبلاً بلد نبودم.

4-     تمام نوشته هات مثل هم هست اصلاً تنوع خوبی بین انها حکم فرما نیست .

5-     خدا وکیلی همه ی نوشته هات رو دنبال میکنم و منتظرم تا نوشته ی بعدی رو بزنی .

6-     اگه بهم سر نمیزدی شاید هیچ وقت بهت سر نمیزدم . آخه همچین نوشته هات باب میلم نیست .

7-     قالبت خیلی قشنگه در مورد نوشته هات باید بگم که حرف نداره . هر کی هم میگه بده برای خودش میگه .

 

 

و هر چیز دیگه ای که به نظرتون میرسه .

 

 یک چیز خیلی خیلی مهم دیگه که باید حتماً لطف کنید و بنویسید اینه که بهترین وبلاگی که از متن هاش استفاده میکنید و خیلی خیلی کمکتون کرده رو برام بنویسد . لطفاً .

 

یه درد دل هم بکنم بعد برم. رفتیم مسابقات سمنان متاسفانه چهارم شدیم . باید حداقل دوم میشدیم تا میرفتیم دسته اول اما نشد. برام دعا کنید تا زیر سایه ی خدا هم درسهامو خوب بخونم . هم تمرین هامو فشرده تر کنم تا بتونم جبران کنم  هم داداش خوبی واسه داداش و خواهرم باشم. هم طوری بشم که مادر پدرم راضی باشن. هم دوست خوبی واسه دوستام . هم اون امیدی بشم که آرزوشو دارم . توی یک کلام دعام کنید تا بنده ی خوبی واسه خدا باشم .

 

این عکسه هم واسه اونایی که کمکم کردن . فکر می کنم به همه برسه اما اگه کم اومد خبرم کنید تا برم بازار دوباره گل بیارم.

 

                                                                        یا علی...

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

سلام به همه . چقدر دلم واستون تنگ شده بود جاتون خالی خیلی خوش گذشت . زحمت کشیده بودین نظر داده بودین . خیلی خوشحال شدم دیدم هنوز به یاد من هستین . اما سوغاتی که بهتون قول داده بودم . ما که رفته بودیم واسه مسابقات بدمینتون دانشگاه آزاد کشور همش داشتیم جون میکندیم و مسابقه میدادیم . وقت نشد براتون سوغاتی بخرم اما به جاش براتون یه مقام سومی تیمی آوردم ایشالا خوشتون بیاد .

 

خوب میبینم که همه جا سیاه پوش حسین است . پیرن مشکی هم که مد روزه . صدای کف و هلهله هم به صدای سینه زنی تبدیل شده راستی گفتم سینه زنی شاید بد نباشه براتون چند تا دلیل سینه زنی رو که یاد گرفتم بنویسم . قبل از هر چیز شاید بپرسید که اگه زیان رساندن به بدن گناه هست چرا در سینه زنی ها محکم به سینه زده می شود ؟

جواب: هیچ یک از اونایی که حلال حروم دین رو مشخص کردن نگفتن که سینه زنی ایراد داره اگه بخواید میتونم متن کامل استفتا از آقای خامنه ای رو هم براتون بنویسم که گفتن هیچ موردی نداره . حالا من دارم سینه زنی رو میگم نه کار به زنجیر زنی دارم نه قمه زنی . این جواب شرعی .

 

حالا برای بهتر هذم شدن مسئله براتون دو تا مثال میزنم . عقرب موقعی که دور تا دورش آتش میبینه و هیچ راهی نداره خودش رو نیش میزنه و میمیره . مادر ها رو دیدین موقعی که میشنوند مثلا پسرت از موتور افتاده سرش شکسته بی اختیار میزنه پشت دست خودش و لبش رو گاز میگیره . حالا ما برای از بین نرفتن امام حسین (ع) و وقایعی که روز عاشورا پیش اومده کاری که نمیتونیم انجام بدیم پس با شنیدن این خبر ها بی اختیار به سینه خواهیم زد . مثل زدن پشت دستی مادر به خود است . اما شیعیان واقعی کسانی هستند که با شنیدن این اخبار میگردن و یزید های زمان را پیدا میکنن و تا آخرین نفس با اونها میجنگن . اگه یه سینه زنی رو دیدین که فقط سینه میزنه و با شنیدن این اخبار دست خودش رو بسته حس میکنه حتماً بهش بگید امام حسین(ع) ناراحتی تو رو قبول کرد، رو سرت دست نوازش کشید اما حسین(ع) موقعی از تو راضی تره که تو جهاد کنی . مثلاً میبینی دارن به خاطر عقب بودن علم ، مملکت کشور رو غارت میکنن باید بری علمت رو قوی کنی . اون موقع وظیفه این بوده که جون بدی حالا وظیفه چیزایی دیگست . خیلی دلت میسوزه نگذار یزید ها دوباره حکومت کنن . و خیلی از وظیفه های دیگه .

 

یه دلیل دیگه : در علم متافیزیک میخونیم که یه مقدار انرژی مثبت توی فضا وجود داره که به هر کی که طالبش باشه برمیگرده . این که میگم برمیگرده منظورم اینه که ما همگی انرژی های مثبت و منفی پخش میکنیم و اینها به خود ما باز خواهد گشت . این انرژی ها از چند قسمت خارج و وا رد میشوند که به آنها چاک راه گفته میشود . این چاک راه ها نسبت به ضربه حساس هستند مثل دری میماند که اگر بکوبیش باز میشود و این انرژی ها را دریافت میکند . این هم دلیل علمی سینه زنی . پس اگر میبینی بعد از سینه زنی آرامش خوبی تمام وجودت رو میگیره به خاطر همین انرژی های مثبت هست . یه دلیل دیگه :

 

ما جوونا یه انرژی ها و هیجان های تخلیه نشده ای داریم که باید یه جا خالی بشه . خیلی ها توی پارتی ها دنبال تخلیش هستند و چون نمیتونن کامل خالیش کنن به دنبال مکمل ها هستند . ( قرص های ایکس و مواد مخدر و … ) توی ورزش پیشرفته خیلی خوب این انرژی تخلیه میشه اما همه نمیتونن ورزش سطح بالا انجام بدن . اما اگر نگاه کرده باشین بعد از سینه زنی لبخند رضایت شیکی کنج لب سینه زنها نقش بسته . چون هم انرژیشون رو خالی کردن و هم پاک شدن . بهتون گفته باشم سینه زنی بدون اشک خیلی تاثیرش  کم تر از سینه زنی با اشک هست . هر چیزی طراوت میخوات . طراوت و شادابی سینه زنی اشک است . اشکی که با شکستن دل جاری میشه . اون موقعی که فهمیدی امام حسین(ع) اونقدر بزرگه که هیچکی نتونسته بشناستش تازه میفهمی که خودت یه ذره بیشتر نیستی . یه ذره کوچولو یه گرد غبار که آرزوشه گرد و غبار ضریح شش گوشش باشه . با اشکاش ضریح خوشکلش رو تمیز کنه هی به ضریح چنگ بندازه نگذاره طوفان روزگار بدزدتش .هی بگه حسین به خدا باد شدیده دستم رو بگیر . اون موقع هست که عطر سیب این منظور رو بهت میرسونه که وارد خونش شدی و در رو پشت سرت بسته و هیچ بادی اجازه ی داخل شدن به خونه ی پر برکت ابی عبدالله رو نداره  . خدا کنه توی محرم و هر وقت دیگه بتونیم اونقدر خودمون لوس کنیم تا آقا دلش برامون بسوزه و با اینکه  دست و پا و چشمامون کثیف هستند در رو برامون باز کنه . همانطوری که دست خیلی ها رو گرفته و ول نکرده .

 

 

 

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰
 

اون روز داشتم کانال چهار یه برنامه ای رو در باره ی ستارگان دنبال میکردم . یه جمله گفت هیکلم سوسک شد . گفت امواج یه ستاره بهشون رسیده که 3/2 میلیارد سال نوری با ما فاصله داره . مخم سوت کشید و رفتم توی فکر . حالم گرفته شد . موقعی که از عظمت کهکشان ها میگفت مو به تن آدم سیخ میشد . بزرگی خدا برام متجلی شد . گفتم که خدا به این قدرت یعنی نمیتونه یه مشکل مزخرف ما رو حل کنه ؟ خندم گرفته بود از خودم . از روزایی که به خدا واسه یه حاجت ناراحت میشدم . واسه یه چیز دنیایی . وای موقعی که نظم حاکم بر کهکشانها و بزرگیشون رو میگفت زمین هیچ بود . واقعاً هیچ حالا حسابشو کنید ما در مقابل کهکشان چی هستیم . در مقابل خالقش که حرفشو نزن . بعد یه مطلب به ذهنم رسید که قبلاً شنیده بودم اونم این بود که ما هفت تا آسمون داریم . تمام اینایی رو که گفتم توی آسمون اول هست حالا نمیدونم این وسعت چقدره اما هر چی که هست دیوونه کنندست .  با این تفاصیرفکر میکنین عرش خدا چی باشه ؟ تمام این همه آسمون ریسمون کردم که چی بگم ؟ این همه چرت و پرت گفتم تا به اینجا برسم که یه روایت هست مضمونش اینه که دو جا عرش خدا میلرزه (البته بحث عرش خدا و لرزیدن و این مثالهای مادی و فیزیکی  واسه درک کم ما هست که ایشالا باید یه دفعه کلاً در مورد مثال های خدا در جاهای مختلف صحبت کرد ) آره میگفتم عرش خدا دو جا میلرزه . اولیش چون خیلی قبیح هست نمیگم و دومیش نگاه آلوده به خشم فرزند به مادر است . نکنه یه روز که عصبانی شدیم یادمون بره چه شب هایی مادرمون شب رو صبح کرد و چشم رو هم نگذاشت یادمون نره با یه مریضی ما مریض میشد . یادمون نره تنها کسی که عاشق واقعی ماست مادر پدرمونه. یادمون نره با چه خون جگری بزرگمون کردند . نکنه حتی اگه حق با ماست با خشونت دل مهربونشو به درد بیاریم . نکنه تمام خنده ها و شوخی هامون واسه دوستامون باشه اخم و تخممون رو بیاریم خونه . نکنه کنج خونه پیر و پیر تر بشن و ما متوجه نشیم . نکنه نکنه نکنه . به خدا وظیفه ی سنگینی داریم . اگه مسلمون نیستین . هیچ دینی رو قبول ندارین همه کاره هستین اشکال نداره اما به خدا شکستن دل مادر گناهیه که بخشش نداره . وای به روزی که یکی دست رو مادرش بلند کنه . وای نه . شکر خدا مطمئنم که توی جمع ما همچین کسی رو نداریم اما بیاین هر چقدر که بهشون محبت میکنیم یه کم دیگه بیبشترش کنیم . بیاین یه روز هم که شده ما پای درد دل مادرمون بشینیم . بیایین مصنوعی هم که شده ببوسیمش . بیاین تا دیر نشده قدرشو بدونیم . شاید این یکی از بهترین اعمال محرممون باشه .

 

«راستی من میخوام دو سه روز برم رشت  . خدا کنه که مثل اون سفر که براتون نوشتم بازم برام خوب باشه . خوب سوغاتی هم که حتماً رو شاخشه . اگه برنگشتیم حلالمون کنین . سفر ِ دیگه .شاید شما افتادین من مردم . به هر حال اگه ندیدینم عینک بزنین اگه خوبی دیدین اشتباه شده اگر هم بدی دیدین حقتون بوده . »

 

راستی متن بالای صفحه رو هم عوض کردم اما یاد سارا همیشه در دل ما خواهد بود

  • امید رجایی