عطر سیب

عطر سیب
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
بایگانی

۳ مطلب در آذر ۱۳۸۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

گرفتاری

امام رضا (ع) : اگر روزگار او (امام زمان عج ) را درمیافتم ، تمام زندگیم را خدمتش میکردم .

یکی بود یکی نبود . زیر گند کبود غیر از خدا خیلیای دیگه هم بودن . مثلاً یه آقایی بود . برای یه جنگ بزرگ ، دنبال دوست میشگت. صبح تا شب کارش این بود که توی کوچه و بازار بگرده و نیرو جمع کنه . یکی گیر مغازش بود . یکی گیر زن و بچش . یکی گیر کنکور بود و درس خوندن . یکی داشت خودش رو برای مسابقات المپیک 2008 آماده میکرد . یکی داشت پوستر تبلیغاتی چاپ میکرد . یکی داشت خواب جدیدش رو از امام زمان برای دوستاش تعریف میکرد و احساس مومنی میکرد . یکی گناهشو به صورت عالمانه ای زیر کلاه شرعیش پنهون میکرد .

 

خلاصه همه کار های مهمتری داشتند . موقعی که بهش رسیدم گفتم خیلیا هستن منتظرن تو بهشون بگی تا خودشون و خونوادشون رو فدات کنن . روی در و دیوار خونشون اسم تو رو بزرگ زدن . برات گریه میکنن .
آقای قصه ی ما آهی کشید و گفت : هر کسی که میبینی گرفتاره . نمیخوام مزاحم کسی بشم . گفت کسی که خوابش از نمازش مهمتره چرا مزاحم خوابش بشم . کسی که کار و پول در آوردنش تازه زیر دهنش مزه کردن چرا مزاحم خوشیش بشم ؟ کسی که یکی دیگه رو دوست داره ، چرا از عشقش جداش کنم ؟ کسی که تازه مدیر کل شده و میخوات خدمت کنه ، چرا جلوی خدمتشو بگیرم؟

هر کسی یه گرفتاری داره !
دنبال یه کسی میگردم که توی دنیا هیچی نداشته باشه . تا بتونه همراه من بیاد جنگ .
حتی گرفتار عبادت هم نباید باشه . گرفتار اشک چشم . گرفتار ظاهر و حجابش .
همینجور که بی نتیجه به خونش برمیگشت ادامه داد :
ببین . جنگ ما با همه ی جنگ ها فرق میکنه . بمب و تفنگ نداره . جنگ روحه . هر کی روحش بزرگتر باشه برندست . کسایی که نازک نارنجین ، گیر زبون و چشم و گوش و دلشونن به درد نمیخورن . یعنی قابل اعتماد نیستن . کسی که خودش رو زمین نزده چجوری میتونه دشمن من رو زمین بزنه ؟؟؟؟
هر کسی یه گرفتاری داره . نمیخوام مزاحم کسی بشم .
گفتم حالا من باید چیکار کنم ؟ گفت برو قصه ی اون قفل ساز و پیرزن رو بخون .
بین جمعیت گم شد و رفت .
قصه ی ما به سر رسید کلاغه بازم به خونش نرسید . چون باباش رو گم کرده بود .
یا علی...

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

Title-less

 

 

امشب یه روایت شنیدم چهار ستون بدنم بعد از اینکه لرزید رفتم عمیق توی فکر  .

 

مضمون روایت این بود که اگر مهربانی و رحمت خدا صد قسمت باشه یک قسمتش داخل دنیاس و 99 قسمت اون در آخرت .

 

میدونی یعنی چی ؟

 

من نمیفهمم . یکی منو به هوش بیاره . تو رو خدا یکی بیشتر برام توضیح بده .

نمیفهمم . !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

21 سال پیش در ساعت 1:30 بامداد یکم آذر ماه 1364 دایی امید در خانواده ای غیر مذهبی  در شهر شیراز دبده به جهان گشود . 

در آن زمان هیچ اتفاق خاصی نیفتاد . آسمان هم هیچ فرقی نکرد .

تحصیلات ابتدایی خود را با مشقت خاصی پشت سر گذاشت و با با دوز  وکلک و سختی وصف ناپذیری دوران متوسطه ی خود را به اتمام رساند .  

در حالی که همه ی رقبای کنکور وی برای کنکور کله ملاق میزدند ایشان در کافی نتی مشغول ساختن وبلاگی شد به نام " عطر سیب " .

اوایل فکر میکرد که کل دنیا از وبلاگ ایشان بازدید مینمایند اما بعد از مدتی دو سه چند ماهه ، متوجه شد که : بیشین بینیم بابااااااا

عجیب ترین ویژگی زندگی ایشان این است که در طول 21 سال عمر بی برکت زندگی جناب " دایی امید " هیچ نقطه ی مثبتی به چشم نمی اید که بتوان از آن نام برد .

امیدواریم تکانی به خود دهد و با خواندن بیوگرافی زندگی 21 ساله ی خویش ، به این نکته واقف شود که به همین سادگی گذشت .

ای کاش میفهمید که ثانیه ثانیه جوانی ارزشمند است و در کل زندگی فانی دنیا و غیر فانی آخرت فقط و فقط یک بار تجربه می شود .

خدایش نگهدارش باشد .

یا علی ...

 

 

  • امید رجایی