عطر سیب

عطر سیب
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
بایگانی

۴ مطلب در شهریور ۱۳۸۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

غرفه مشاوره حجاب

اول فکر کردم این هم مثل همه ی اون قبلی هاست . اینم یه طرحیه فقط برای خالی نبودن عریضه . اما موقعی که یواش یواش غرفه هایی مشاوره حجاب رو سر چهار راه ها و پارک های شیراز دیدم فهمیدم اون بنر های سطح شهر و این غرفه ها همچین هم بی ارتباط با همدیگه نیستند . چند روزی فقط کنجکاوانه بنر ها رو میخوندم و از این و اون جویا میشدم که مثلا سر پاساژ ستاره یا چهار راه های شهر یه عده آخوند اومدند غرفه حجاب زدند .

تا اینکه دیروز دل رو زدم به دریا و رفتم توی یکی از غرفه ها نشستم و سر صحبت رو باز کردم .

اینجور که معلومه اینها یه عده روحانی از حوزه علمیه قم هستند که با هماهنگی ارگانهای مختلف شیراز یک طرح جامعی رو توی شیراز دارند پیاده میکنند . مثلا برنامه های تلویزیونی شبکه استان فارس یا برگزاری همایش و غرفه های فروش پوشاک و همچنین همین غرفه های پاسخگویی و بنر های سطح شهر و ...

خب البته باید دید که چقدر این کار ها جواب میده . مثلاً همین چند دقیقه ای که من توی غرفه بودم , چند تا خانم اومدند و من با کنجکاوی هر چه تمام گوش میدادم ببینم چی میپرسن ؟ جالب اینجا بود که سوالات شرعیشون رو از بنده خدا آخونده میپرسیدند و اصلاً بحث حجاب باز نشد !!

خب این خیلی عالیه که فاصله مردم و روحانیون اینقدر کم باشه، اما بحث ما بحث حجابه . بحث اینه که مثلاً یک خانم 25 ساله که یک عمر با یه تربیت دیگه بزرگ شده چجوری میتونه با یه مشاوره 5 دقیقه ای پوشش مورد علاقه خودش رو عوض کنه ؟ بعضی ها با ساعت ها مشاوره و سخنرانی و کتاب هم شیوشون رو عوض نمیکنن چه برسه به یه مشاوره ی سرپایی و 5 دقیقه ای !!

 

من فکر میکنم کارشون به یه حرکت نمادین بیشتر شبیهه تا یه کار فرهنگی ریشه ای .

 

اما در آخر یکی از روحانیون صحبتی کرد که من رو خیلی به فکر واداشت :

"  ما میخوایم با این حرکت به مذهبی های شهر اعلام کنیم که بد حجابی شهرتون همچین هم معضل غیر قابل حلی نیست که اینقدر از مبارزه باهاش میترسید و هیچ اقدامی نمیکنید . "

 

بعد که فکر کردم دیدم راست میگه . ما واقعاً خیلی گنده حسابش کردیم و از وارد شدن بهش خیلی میترسیم . اگر هر کدوممون به نوبه خودمون یه حرکت کوچیک  انجام بدیم و به امید صدا و سیما و اداره فرهنگ ارشاد و سازمان تبلیغات و …. نشینیم واقعاً میشه یه کار هایی کرد .

چطور بود موقعی که انفچار کانون رخ داده بود همه با هم متحد شده بودیم تا به همه ی دنیا ثابت کنیم این قضیه بمب گذاری بوده و نه سهل انگاری ! چرا این اتحاد و این شوق و ذوق دیگه تکرار نشد ؟

میدونید چرا ؟ چون دیگه خودمون هم این وضع رو قبول کردیم . عادت کردیم . یعنی اگر جور دیگه ای باشه تعجب میکنیم . تسلیم شدیم بدون اینکه متوجه بشیم . تسلیم شدیم .... تسلیم شدیم .....

 

نظر شما چیه ؟

پ ن : گزارش تصویری ترویج فرهنگ حجاب و عفاف در شیراز

 

یا علی ...

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

کفش سیندرلا

وقتی در یک بیابان برهوت یک کفش سیندرلا پیدا میکنی دوست داری آنرا به همه نشان دهی

مانند این :

http://www.rahpouyan.com/monasebat/87/ramazan/default.asp

در ترویج آن بکوشیم . عده ای تشنه اند ....

یا علی ...

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

قاعده بازی

زندگی کردن قواعد خودش را دارد . هر کس با قاعده ی مخصوص خودش بازی میکند .

 

بعد از فوت پدرم قاعده های زیادی پیشنهاد شد . قاعده ی پول محوری ، ارتباط محوری ،  علم محوری و .....

 

اما هیچ کس قاعده ی زندگی گذشته ام که " فرهنگ " محوری بود را به من پیشنهاد نکرد !

 

چرا ؟

 

یا علی ...

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

انا لله و انا الیه راجعون

 

وقتی پدر یک انسان میمیرد …

 

وقتی پدر یک انسان می میرد یعنی دیگر دست های قوی و مهربانی نیست که شب ها آنرا ببوسی.

یعنی دیگر فردی نیست که به او تکیه کنی .

یعنی دیگر باید شاهد تصمیم گیری غریبه ها برای خودت باشی .

یعنی باید خودت را آماده ی ترحم های مصنوعی و کلیشه ای مردم کنی .

 

» بیمارستان نمازی یک دانشگاه بود . یک دانشگاه واقعی . جائی که دیگر با آنجا انس گرفته ام . با راهروهای مهتابی دار . با بخش عمومی داخلی . با اتفاقات . با آن پسر اتاق کناری که مریضی خونی داشت . با آن تسبیح دست زن دهاتی . با آن زن مسن مستخدم که هر روز ملافه ها را عوض میکرد .

با مرگ …..

 

»  پدرم مرد بود . مردی که تحت هیچ شرایطی شرافتش را زیر پا نگذاشت . مردی که یک عمر نان حلال به خانه آورد . مردی که هر جا او بود به همه خوش میگذشت و هر جا آن نبود …

مردی که حتی بچه ها هم با او شوخی میکردند. مردی که در زندگی خیلی سختی کشید . . .

 

» حال من ماندم یک عمر خاطره . من ماندم و جمله هایی که با " یادته … " شروع میشود . من ماندم و …

 

» از همه دوستانی که هم در سایت رهپویان و هم در اینجا و هم در مراسم تشییع و تدفین ابراز لطف کردند ممنونم . امیدوارم در مراسم جشن و شادیشون جبران کنم .

 

یا علی

  • امید رجایی