بسم الله الرحمن الرحیم
پیر مرد از خونش توی یک ده غریب راه افتاده . هم پیره و هم کسی رو نداره و هم نا بیناست . با یک زحمتی به راه می زنه . معلوم نیست پول سفر رو از کجا آورده . شاید پول پس انداز یه عمر کار کردنش باشه یا شاید هم از کدخداشون غرض کرده یا شاید حیوونش رو فروخته . به هر حال از سر و وضعش معلومه توی زندگیش کلمه ی دیگری بجز بدبختی براش مفهومی نداشته .بعد از راه بسیار طولانی به مقصدش می رسه. جایی که عمری آرزوی دیدینش رو داره و حالا هم که آمده کو چشم که ببینه اون چیزی رو که میخواسته .
فکر کنم تا حالا فهمیدید که همچین آدمی با این تفاصیر و اوضاع پریشان کجا باید برود . به غیر از اینجا دیگه کجا می تونه بره ؟ باید یه دکتری اومده باشه که به غیر از اینکه چشمش رو خوب کنه عقده های هفتاد سالش رو هم خالی کنه . درست حدس زدید جایی به غیر از مشهد نمی تونه رفته باشه .
برگردیم به جای اصلی آخه پیر مرد همینطور توی کوچه ها داره سوال می کنه حرم کجاست و هیچ کس هم به فریادش نمیرسد . عاقبت دو تا داداش که زائر بودند از جلوی پیر مرد آشنای ما می گذرند و نگاه تاسف باری به پیر مرد می کنند و سر جاشون وای میسن . پیر مرد هم همینطور .
آقا کمکی از دست ما بر می آید ؟ میخوام برم حرم چشمام رو از امام رضا(ع) بگیرم . خوشبختانه دوتا برادری کمکش می کنند و می برنش به سمت حرم . خورشید خوابش برده . مردم هم . پیر مرد منتظر لمس کردن پنجره فولاد حرم هست . دو تا برادری هم خسته و بی حوصله از کمک کردن به پیر مرد .دل آسمان هم از این اوضاع سیاه شده . چشمان آسمون چشمک می زنند. انگار همه دوست دارند پیر مرد به حرم نرسه .
ناگهان تمام سیاهی دنیا ریخته می شه تو دل برادرا و به خودشون می گن بیا همین جا ولش کنیم و بریم .
اما پیر مرد هنوز منتظره . دو تا برادری دستای پیر و فرسوده ی پیر مرد رو توی کرکره های یک مغازه میگذاند و می گن رسیدیم .اینجا پنجره فولاده . به مهمون سرایی که اقامت داشتند بر میگردند . دوسه تا کوچه پایین تره . و این کار رو می کنن به امید اینکه یه نفر بیاد دستاشو بگیره و ببره حرم . با همون سیاهی به خواب می رن . ناگهان نصف شب از صدای شلوغی از خواب می پرند . انگار از همین دو سه تا کوچه پایین صدا میاد . موقعی که نگاهی میندازن می بینن همون مغازه هست. همه دارن گریه می کنن . فکر کردند پیر مرد مرده اما آخر پیر مرد به آرزوش رسید . آره ! گنبد طلا رو دید ...
توی این تاریکیا دریای نوری آقا جون
مثل لحظه ی شفا به چشم کوری آقا جون
از مدینه دل بریدی به خراسون اومدی
واسه ما ایرونیاست از اون جا دوری آقا جون
یا علی ...