عطر سیب

عطر سیب
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
بایگانی

۲ مطلب در مرداد ۱۳۸۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

» وقتی مثلاً میخوای از شاه چراغ با خط 96 به قصرالدشت بری ، توی اون ترافیک سر سام آور و هجوم زیاد مسافرها به داخل اتوبوس و له شدن در این گرمای تابستان ، باید قید 500 تومن کرایه تاکسی رو بزنی و بشینی سوار تاکسی . اما این روز ها دردسر تاکسی هم کمتر از اتوبوس نیست .

از کرایه های عجیب غریب و سلیقه ای بگیر تا تحمل کردن صدای ترانه های اون بر آبی و غیره که بگذریم ، دیگه از بحث ها ناموسی و غیرتی نمیشه گذشت .

 

» تا حالا بارها و بارها هم برای خودمون اتفاق افتاده و هم بسیار دیدیم که یه خانم و یه آقا کنار دست همدیگه مینشینند و مسافتی رو در جوار همدیگه طی میکنند و گاهی هم دیدیم این وسط سهواً یا عمداً برخورد هایی هم صورت میگیره . اما از اونجا که ما متاسفانه یا خوشبختانه همه نوع آشنا و دوست داریم ، از دوستان نابابمون زیاد شنیدیم که توی تاکسی، از فرصت هایی که پیش میومده کمال استفاده رو کردند و بعضاً جزء افتخاراتشون میدونند !!!!

 

شاید دیگه زیادی دارم به این قضیه ریز نگاه میکنم اما واقعاً من نباید فکر این باشم که خواهر و مادر خودم که دارند توی این شهر زندگی میکنند و به تاکسی جمهوری اسلامی ایران اعتماد میکنند آیا در امنیت کامل هستند یا خیر ؟

آیا مسئولین تاکسی رانی شهرمون نمیتونند تاکسی های ویژه زنان رو راه بندازند تا جلوی سوء استفاده افراد رو بگیرند ؟

من متاسفانه خیلی دیدم جوونهایی که اگر جلو هم جای خالی باشه اما بواسطه ی اینکه یه خانم عقب نشسته در عقب رو باز میکنند و عقب مینشینند !

میشه براحتی از سر این قضیه ها گذشت ؟
برای خود من چندین بار اتفاق افتاد ، از این خانم هایی که این چیز ها رو اُملی میدونند کنار دستم نشست و اینقدر راحت نشسته بود که من کلاً چپیده بودم توی در و به اندازه نصف خودمو جمع و جور کرده بودم . حالا اون روز چه بلایی سر روح و روان و دین و ایمان ما اومد الله اعلم !!

 

آیا بی اعتنائی به این موارد ، نشان از بی غیرتی ما نیست ؟

 

آیینه های بزرگی که حتماً داخل خیلی از تاکسی ها دیدیم ، ترانه هایی که شب قتل و غیر قتل نمیشناسند ، بحث هایی سیاسی عوام فریب ، کرایه های سلیقه ای و دزدکی ، سوء استفاده های شهوانی ، همه و همه شرایطی را برای تاکسی رانی شهر شیراز بوجود آورده که من را به فکر یک تحصن و یک راهپیمایی بزرگ انداخته است . آن هم دقیقاً جلوی تاکسی رانی شیراز .

 

خیر سرمان ادعا داریم غیرتی هستیم !

کجاست آن غیرت شیعه ؟ مایی که نمیتوانیم جلوی تاکسی رانی یک شهر بایستیم چجوری میخواهیم جهان را فتح کنیم ؟!!

 

این حرکت باید از یک جایی شروع شود . با توکل به خدا تاکسی رانی شهرمان را اسلامی میکنیم  ...

 

این دفعه نمیگویم یا علی

 

بلکه قیام لازم است

 

میگویم یا حسین ...

 

-------------------

ادامه بحث رو میتونید اینجا دنبال کنید ...

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

 

پرده اول :

اینجا کانون است . اعتکاف 25000 نفری جوانان . چقدر دین داری راحت شده . حتی شربت هم دیگه از توی لوله کشی های آب میاد . با اسپیلت ها و تهویه ای که نصب شده ، دیگه هیچ کس از گرمای طاقت فرسای امسال شیراز ناراحت نیست . تا ظهر هم که همه میخوابن . چه ظاهر زیبایی !

 

پرده دوم :

اینجا کانون است . اعتکاف 25000 نفری جوانان . داخل پارکینگ، هوا نزدیک به 40 درجه هست. بچه ها روزه هستند . از لبهای خشکیدشون میشه فهمید . لباسهاشون کاملاً خاکی و روغنی و کثیف شده . صورتاشون دو سانتی متر جرم گرفته اما با این جرم ها نورانیت صورتشون چشمتو خیره میکنه . دستشو هایی های خواهرا گرفته . علی رفته لشکر تانکر تخلیه بگیره . آب کم اومده . حاج اصغر داره میدوه .

 

-          یونس یونس عمار

-          عمار به گوشم

-          بابا این لوله ترکیده . مهدی رو صدا کن بیاد درستش کنه . الان نمازه، ملت میان برای وضو آب نداریم .

 

برق شهر قطع شده . اما اگه نیم ساعت برق قطع باشه داخل میشه عینهو جهنم . بچه های تأسیسات دارند با ژنراتور کار میکنند . باید برق اضطراری وصل بشه . از صبح برق شهر افت ولتاژ داشته . بچه های برق همش در حال دویدند . جواد میگه ساعت 5  عصر بود خبر مهدی رو آوردند که از حال رفته و بردنش زیر سرم . خودش هم نیم ساعت بعد .......

 

پرده سوم :

نماز جماعت به امامت آقا سیده . چه نماز با حالی . آدم آروم میشه . چقدر جوونهایی که تا حالا تجربه همچین نماز هایی نداشتند . خدا کنه توی خونشون هم همینجوری زیبا نماز بخونن .

 

پرده چهارم :

 

- مهدی کوثر

- بفرمائید

- صوت خواهرا قطع شده . خواهرا صدای مؤذن رو نمیشنون

- ..

 

پرده پنجم : یه عده آدم کت و شلواری دارن از دور میان . حتماً یه کاره ای هستند . آره دیگه . از اون محافظ های دور و برشون مشخصه . رفتند داخل غرفه مهمان ها . اوه چه کولری!  آدم هر چقدر هم گرمش باشه اونجا یه مقدار لرز میکنه .

- روابط عمومی کانون : ما اینیم . این کار کردیم . امسال دیگه این مشکل رو نداریم

- مسئول مربوطه : به به ... به به !

 

 پرده ششم : شب آخره . همه دیگه رفتند . 25000 تا جوون 6 روز اینجا زندگی کردند و فقط آشغالاشون مونده . کمتر از 48 ساعت وقت داری مثل روز اولش مسجد رو تحویل بدی. کلی از بچه ها هم زیرشو کشیدن و در رفتن . فقط همون چند نفری که روز اول (5 هفته پیش ) مسجد رو تحویل گرفتند موندند . دیگه رمقی ندارند . تمام وسائل رو باید ببرند حسینیه . تمام موکت ها باید جارو بشه . تمام فرش ها باید مرتب پهن بشه . کی قراره این همه کار رو بکنه ؟ اینها که دیگه جونی ندارند !!!!!

 

پرده هفتم ( خونه معتکف )

الهی قربونت برم مامان جون . چقدر نورانی شدی . الهی خدا برات خوش بخواد . هر کی زنگ زده براشون تعریفتو کردم . از اینکه چقدر تو گلی ، چقدر تو خوبی ....

 

پرده هشتم ( خونه ی ...... )

وای ساعت 12 شد محسن نیومد . نکنه امشب هم بی سحری روزه بگیره ! موهاش دیگه کامل سفید شده . یه شب نشد پای سفره هممون با همدیگه غذا بخوریم . آخرش نفهمیدیم این بچه چیکارست ؟

 

پرده نهم : ( عرش الهی )

وَالسّابِقونَ السّابِقون / اولئکِ المُقَّرَبون / فی جَناتِ النَّعیم / ثُلَّهُ مِنَ الاَوَلین وَ قَلیلُ مِنَ الآخِرین ...

 

پ ن : خواستم فقط یه گوشه از زحمت های بچه ها توی این چند هفته رو بگم و آرزو کنم ای کاش یه زمانی برسه که هم مسئولین کانون و هم مسئولین شهر بیشتر قدر همچین بچه هایی رو بدونن . نکنه توی چرخ دنده زندگی به فراموشی سپرده بشند ..... / خیلی ناراحت شدم امسال صحبتی از مهدی ابراهمی نبود . فردی که پارسال برای همین اعتکاف چند هزار نفری از بالا افتاد و چندین ماه توی کما بود . حالا هم حال و روز اولشو نداره .....  !!!

  • امید رجایی