اصلاً دلم نمیخوات یه چیزی بنویسم که همه بفهمن منظورم چیه
دلم نمیخوات کم بنویسم تا بقیه خوششون بیاد
دلم نمیخوات یه چیزی بنویسم که مفید باشه
بقیه هر فکری که میخوان در مورد من بکنن هر چی که دوست دارن فکر کنن . ....
اصلاً امید میخوام با خودت حرف بزنم با خود خودت
میدونم اعصابت خورده
میدونم دهنت سرویسه
میدونم حیرون حیرونی
راه رو از چاه تشخیص نمیدی
از یه طرف ناراحتی های خودت رو میبینی ، تا میخوای یه کم حرف بزنی
یه نفر دیگه رو میبینی که وضعش از تو خیلی بد تره
حالت خفگی بهت دست میده .
به هیچ کس نمیتونی دردتو بگی
چون این همه نعمت داری
اون پسر کور رو دیدی؟ دیدی چجوری میخواست وضو بگیره ؟ دیدی چند دقیقه طول کشید؟
اون آدم فقیر رو دیدی آرزو داره یه ساعت لباس گرم تو تنش باشه ؟
اون خانواده رو دیدی که هیچ محبتی بین افرادش وجود نداره ؟
اون بیمارستان رو دیدی ؟ دیدی چند صد نفر چجوری میلیون میلیون پول میدادن تا چیز هایی رو که تو الآن داری تعمیر کنن ؟
اون دختر رو دیدی که به خاطر پای معیوبش شاید تا آخر عمر نتونه ازدواج کنه ؟
اون از دنیا .
همه چیش سرابه .
پای سفره که میشینی فکر میکنی این چلو مرغی که جلوت گذاشتن اند حاله اما دو تا قاشق که میخوری میبینی همش ظاهر بود . زود تموم شد . حالا باید بدوی بری یه جا تخلیه مگر نه ....
اون از مقام هاش .
همه ی امیدت اینه که دانشگاه بری . بعد که قبول شدی میبینی نه . فایده نداره .
یه چی ته ته دل هر کی هست که هنوز ارضا نشده .
فکر ازدواج کلافت میکنه . من که ازدواج نکردم اما
یقین دارم آش دهن سوزی نیست . اگه بود این همه آدم که ازدواج کرده بودن حداقل ده درصدشون آروم شده بودن نه حریص تر .
بعدشم که ازدواج کار آدما رو راه ننداخت خونه جمع کردن و ماشین دوتا کردن و باغ خریدن و .... الی بی نهایت
همه چیش سرابه
مردشور این ازدواج رو ببرن .
مردوشور این پول رو ببرن .
مردشور این تعریف و تحقیر ها و چشم های گشاد کفرات مردم رو ببرن .
بدبختمون کرده به خدا .
هر تصمیمی میخوای بگیری باید ببینی نظر افکار عمومی چیه .
مردوشر دنیا رو ببرن با همه ی لذاتش .
مردوشور حرف مردم رو ببره .
مردشور هر چی زن و دختره ببره .
خدایا بیکار بودی مارو آوردی .
اگه نخوایم لذات دنیات رو بچشیم باید کیو ببینیم ؟
دلم نمیخوات آرزوی مرگ کنم .
چون میترسم . عین سگ میترسم .
هر کی ندونه خودم میدونم که هیچی ندارم .
من چیکار کنم خدا ؟
خدایا بعضی موقع ها که میرم سراغ دنیا و به سراب تکراریش برخورد میکنم
خیلی حالت بدی پیدا میکنم .
چون هم از یار موندم هم از قافله
از همه بدم میاد .
من فقط از یه جا خوشم میاد .
یه جا که هیچ غم و غصه ای توش نیست .
عین خواب های توی کارتونا میمونه
همه چی سر جاشه
همه چیز مطابق میلته
روی کاشی میخوابی اما از صد تا خوشخواب راحت تره .
سوسیس سوخته میخوری اما از هزار تا پیتزا و این بچه بازیا خوشمزه تره
نمیدونم . الکی میخندی
بلند بلند میخندی بدون اینکه دلت سیاه بشه
زیاد شوخی میکنی بدون اینکه سیاه بشی
زیاد گریه میکنی بدون اینکه غمی داشته باشی
یه نفر هست که میفهمه آدم چی میگه
اصلاً نمیزاره حرف بزنی
تا میری داخل اشکت میریزه
تا آرومت نکنه ولت نمیکنه
دنیامه
زندگیمه
عشقمه
امام رضامه
بین تموم عشقا گنبد طلارو عشقه
بین تموم خوبا امام رضا رو عشقه
به یاد اون شبا که زل میزدم به گنبد
نیومده دل من تنگه برای مشهد
الهم الرزقنا زیارت الرضا قبل الموت
الهم الرزقنا زیارت الرضا عند الموت
الهم الرزقنا زیارت الرضا بعد الموت
یا رضا ...