و اما عشق ...
و اما عشق ، واژه ای بی معنا
واژه ای که زیر دست و پای هوس لگد کوب شد .
عشق ، واژه ای که بوی پول میدهد و هر که پولدار تر ، عاشق تر .
عشق ، مکتب غریبی که کارش به خرید و فروش خیابانی کشید و قوانینش دوباره تحریف شد .
عشق ، مسافری که از زیر چارقد صمیمی معشوقه ها ، به کافی شاپ رسید و در آن مانتو های تنگ و کثیف خفه ی خفه ی خفه شد .
عشق ، کلمه ای که از چشمان دوخته به زمین شده ی مردان استوار ، به چشمان هرزه و هیز خیابانها کشیده شد .
و اما عشق ، که بوی محبت نمیدهد .
کاش میفهمیدیم که عاشق شدن آنی نمیشود . کاش خطی بین هوس و عشق میکشیدیم تا به ساحت عشق بی احترامی نکنیم . کاش میفهمیدیم عشق ، در زمان بوجود می آید ، در سختی ، زیر بار خستگی ها و عرق ریختن ها ، زیر بار دعواهای زن و شوهری .
کاش هر وسوسه ی دلمان را عشق نمینامیدیم . کاش کاش کاش ...
دیدید گفتم عشق گم شده است .
عشق یعنی سکوت ، یعنی خود را به تجاهل زدن ، یعنی لبخند در برابر اخم .
عشق یعنی برای خدا دوست داشتن .
عشق یعنی از بدی ها عاری شدن .
عشق یعنی از خود گذشتن و برای خود هیچ نخواستن .
عشق یعنی توقع نداشتن .
عشق یعنی حیا / گونه ی سرخ مردان بی ادعا .
یا علی ...