» هر روز صبح که از خونه میزدم بیرون به اولین نفری که سـلام میکردم نجـار محلمون بود . صدای رادیو رو تا آخرین درجه بلند میکرد ، میز کارش رو میگذاشت توی کوچه و اول از هر کاری جلوی مغازش رو آب پاشی میکرد .
اون روز تمام نیروم رو جمع کرده بودم که با سلامم کلی انرژی مثبت بهش بدم که دیدم در مغازه بسته و یه پارچه ی مشکی ....
» دیشب عروسی بود . اما هیچ کس دل و دماغ عروسی رفتن نداشت . چرا ؟ چون خاله ی عروس صبح عروسی از دنیا رفت . اما به هیچ کس نگفتند که عروسی به هم نخوره . اونهایی که میدونستند ،وقتی داشتند میرفتند عروسی میگفتند : میریم عروسی اما میدونیم خوش نمیگذره !!!
یعنی موقعی خوش میگذره که مرگی در کار نباشه ..... !!
» امید به مادر فلانی دعا کن ، مریضه .
دو روز بعد : امید ، ما داریم میریم ختم فلانی ، اومدی خونه نهارت روی بخاریه .
» چند ماه پیش دیدیم روی پشت بونمون صدا میاد . موقعی که رفتیم دیدم بعلهه . یه تزریقی میاد روی پشت بوم خونه ی ما و شروع میکنه به ....
دو روز پیش اعلامیش رو روی دیوار دیدم .
» زن همسایمون برای مادرم تعریف میکرد که موقعی که تزریقیه میمیره و اعلامیش رو میزنن روی دیوار ، نجاره میاد وایمیسه میگه : نچ نچ نچ !
زن همسایمون میگفت میخواستم بهش بگم شاید نفر بعدیش هم تو باشی اما روم نشد !
یا علی ...