پ ن : بنا به اغتشاشات اخیر در زندگی ...
پ ن : بنا به اغتشاشات اخیر در زندگی ...
پ ن : اینکه میگم جدی میگما ... جدی میرم تو فکرش . حالا مسخره کن . فردا که عکسای بی ناموسیم رو توی فیس بوک دیدید میفهمید
تا دلم در حرم قرب تو یابد راهی / آتشی زد به وجودم که بر آید آهی
سفر از خویش نکردم که رهم دور افتاد / ور نه تا کعبه وصل تو نباشد راهی
تو به یک کاه دو صد کوه گنه میبخشی / من بیچاره چه سازم که ندارم کاهی
دل هر جایی و آلوده و بیمار مرا / نیست جز خاک شهیدان تو درمانگاهی
بجز از تو که کِشد ناز گنهکاران را ؟ / نشنیدم که کِشد ناز گدا را شاهی
گر شود عمر شبی، با تو ام آن شب گذرد / صبح فریاد برآرم چه شب کوتاهی
پ ن : دلم اون شبا رو میخوات ...... ( آیکون گریه شدیـــــد )
چشمانم را بسته ام و سکوت کرده ام
گفته ام توکل بر خدا . هر چه پیش آید خوش آید ...
» به معنای واقعی کفر نعمت از کفت بیرون کند رو درک کردم . سر قضیه خراب شدن گوشی موبایلم و 40 هزارتومن پیاده شدن
» یک زندگی را در نظر بگیرید که پدر نیست ، یک خواهر و مادر ، برادر هم دیوانه . دیوانه ای که به سرش میزند و درختان باغچه را از خاک در می آورد ، آبشی های حمام آشپزخانه را سیمان میکند ، همیشه از آتیش می ترسد و هیچ هم زورش بهش نمی رسد . خودت را بگذار جای آن دختر دم بخت خانه ... ( این داستان واقعیت دارد )
» همسایه قبلیمان زنگ زده به مادرم که بنده خدایی میخواهد ازدواج کند و جهیزیه ندارد . مادرم به خاله هاو اقوام سپرد . تمام وسایل زندگیش به صورت جالبی جمع شد . حتی رو فرشی و دستگیره ... نمیدانید چقدر خوشحال شدم . یکی فرش میداد یکی اتو ، سه نفر با هم تلویزیون خریدند . چه حرکت قشنگی !
» جمعه رفته بودیم طبیعت . آنجایی که ما بودیم حدود 50 خانوار نشسته بودند . همه زن و دختر ها راحت با بلوز شلوار و بعضا راحت تر! همه ی دختر پسر های فامیل با هم میگفتند و میخندیدند . مرد ها پاسور بازی و تخته نرد . زن ها دور هم قلیان میکشیدند . یک زندگی کاملا ًعادی . اون روز واقعاً درک کردم که زندگی عادی رو به هیچ وجه دوست ندارم ...
» شنبه داریم میزیم زنجان . تا تهرونش با طیاره هستیم . اگر سالم نشستیم که هیچ اما اگه خوردیم زمین حلال کنید ! یادم باشه وصیت بنویسم . فقط به عنوان وصیت ضروری میگم من به رهرو پول و هاست و دامین و اون چاپا رو بدهکارم . به رضا 150 هزار تومن بدهکارم . به حنیف 500 هزار تومن بدهکارم . از علی ه 150 هزار تومن میخوام . اینارو علی الحساب داشته باشید تا برم دفتر حساب کتابمو یه نگاهی بندازم جدی جدی انگار خیلی بدهکارم ... فعلاً
پ ن : قسمت حلوا به خاطر دشمن شاد شدن حذف شد . . .
یا علی ...
گفتم این دوربین موبایلم هم دیگه جواب نمیده مگر نه عکس های توپی میگرفتم .
گفتم موبایله هم زاغارت شده
افتادم توی آب
تا حالا 34 تومن خرجش کردم هنوز هم توی تعمیرگاست
کفر نعمت از کفت بیرون کند ...