روز سه شنبه ای ، بعد از ظهرش ! آمدیم پیدا کنیم عکس امام را ، از مجله هایمان ...
چشممان اوفتاد به مجله ای دیگر ، از خودمان !
نوشته بود سردبیر : خودمان
و چقدر نوشته هایش خوب بود و آموزنده و بسی متعجب ماندیم که چرا اینقدر بی کار فرهنگی شده مانده ایم ...
ای کاش فرهنگ بی کار فرهنگی مانده شدن را داشتیم و بر مرور زمان اینقدر کار فرهنگی زده نمیشدیم !
ای کاش یک روزنامه نگار درپیت آمده بود و میپرسید چه شد آن همه احساس وظیفه تان نسبت به دین و جامعه ؟ چه شد آن باد کردن رگ گردنتان ...
بگذریم که از زمانی که کار فرهنگی نمیکنیم ، فرهنگی ، کار میکنیم اما خب به شدت منزویانه ...
دیر زمانی بود میخواستم سفره دل باز کنم و کمی خود را تخلیه کرده و بگوییم مملکتی که بدین سان کار فرهنگی میکند ، چایی دم کند به نفع اوست ، اما دیدیم حرفها تکراریست و مرد عمل کم !
این روزها درس پاس می خوانیم و دور میشویم . از تمام چیزهایی که روزی برایمان دغدقه بود و تا گرسنه شدیم فهمیدیم اصلاً عاشق نبوده ایم که از یادمان برود ...!
سخت نوشتنم نه از روی سواد و مطالعه زیادیست ، کلا سخت نویس شده ام ، کم حرف !
حال برای ما از کار فرهنگی ، شماره تلفنهای همراهی مانده است که به مرور زمان اسامی را به خاطر نیاورده و دِلیت میکنیم و دوستانی که روزها ساعت ها با هم بودیم ، و حالا ساعت ها و روزهایی میگذرد که خبر از زنده و مرده یکدیگر هم نداریم .
ای آقا ! نمیخواستم اینقدر تلخ نویسی کنم ، اصلاً اینقدر ها هم بد بهمان نمیگذرد . به هر حال بی مسئولیتی هم حال های خاص خودش را دارد . حس آزاده بودن ، دلهره نداشتن ، آدم کسی نبودن ، خودش کلی نعمت است .... قیاس زندگی مجردی و متاهلی است . مجردی هست و بی کلگی ....
اصلاً گور پدر همه ی ارگانهایی که پول مردم را خرج کار فرهنگی میکنند . گور پدر آن همه سازمان مردم نهاد که تنها از کار فرهنگی ازدواج آسانش را یاد گرفته اند . اصلا گور بابای چاپخانه هایی که از پول کارفرهنگی امثال ما میلیاردی شدند و فقیران جامعه ما فقیرتر . . .
اصلاً گور پدر آن کتابی که نوشته بود جوان مومن باید 18 سالگی زن بگیرد و دینش را حفظ کند ...
اصلاً گور پدر ما مذهبی نماهایی که هفت خط شده ایم و رفیقمان فوق لیسانسش را گرفت و از من هم خیلی پاک تر و سالم تر است . اصلاً چه بسا افرادی که مؤمنند و سالم نیستند و چه بسا افرادی که سالمند و مؤمن نیستند !!
بی خیال . به فاز خودمان برگردیم . فروشگاه زده ایم و لامپ را بروز میکنیم . گزیده گویی بهتر از گنده گویی است .
داشتیم میگفتیم یادمان افتاد به زمانی از زندگیمان ، که درست است پر بود از ناراحتی ها و دلخوری ها اما سفیدترین روزهای حافظه ام مربوط است به آن زمان . . .
پ ن : به یاد سبز ترین دوستان زندگیم در تشکل وصال : شهید مهدوی ، علیرضا جوانمردی ، رضا حمداوی ، حسین راستی ،امین کازرونی ، علی مبصر ، اسماعیل قره خانلو ، جواد وثوقی ، یوسف ،مصطفی اسکندری ، حسین صادقی زاده ، علی و مهدی طارمی ، محمد سیار ،حسین گیاهی ، محمد حسن نژاد ، وحید گل آرا ، احمد احمد پور ، امین رشیدی ، ابراهیم رضایی ، سلمان کدیور ، حسن اوشنی ، ظریفکار ... و خواهران : گلستانی ، فاضل ، جوانمردی ، صحرایی ، سلطانی ، نگهبانی ، مختاری ، بهادری ، حیدری، محمدی نیا ، قره خانلو ، حسین نژاد ، نوروزی و فامیلهای وابسته! و همه اونهایی که واقعا الان یادم نمیاد .... .
یا علی ...
پ ن : تشکر از دوستانی که سبب خیر شدند ...
به زودی این مکان به روز خواهد شد ...
پ ن : ان شا الله
چرا آمار بازدید آقایون از سایت ها و فیلم های پورنو اینقدر زیاده ؟
چرا دسک تاپ کامپیوتر پسر ها این شکلیه ؟
خب یکی توی مملکت نیست بشینه فکر کنه برنامه ریزی کنه ؟
پ ن : خیلی حرف دارم اینجا جاش نمیشه !!
چند قطره اشک برای خاموش کردن یک عمر گناه کافیست ؟
برای جبران . . .