اینقدر نیمه پر لیوان را نگاه کردیم که دیگرحواسمان به خالی شدنش نبود !
خواجه ما را منتظر ما ناز مردم میکشیم
اینروزها دلمان میخواهد شمال و سرین و کیش و این جاها هم برویم.
قطعا فردا دلمان میکشد ینگه ی دنیا را هم ببینیم !
ای کاش هر چه به مرگ نزدیک تر میشدیم به کربلا نزدیکتر میشدیم تا دورتر ...
پ ن : چنین رخت بربستنم آرزوست ...
روز دیوان جزا دست من و دامن تو / تا بگویی دل سعدی به جرم آزردم ...
بلکه چشم دیدن زندگی راحتمان در این دنیا را هم ندارد
گویا وقتی راحت مینشیند که بمیریم و روی کفنمان با انگشتانش بنویسد : خسر الدنیا و الآخره !
پ ن :إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلإِنْسَانِ عَدُوًّا مُّبِینًا