عطر سیب

عطر سیب
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
بایگانی

۲۶ مطلب با موضوع «عطر سیب» ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

داستان سوریه و مدافعان حرم این روزها برای همه ی ما یک داستانی شده است که براحتی نمی توانیم از خیر آن بگذریم و به آن فکر نکنیم.

شاید یک روزی باور اینکه دوباره درب جهاد و شهادت باز شود و ما مثل تمام مردم دیگر به زندگیمان برسیم و زندگیمان را ادامه بدهیم و چند صباحی یک بار تاسفی بخوریم و سینه ای بزنیم و آرزو کنیم که ای کاش در صف یارن مبارزمان بودیم، برایمان بسیار دور از ذهن بود.

اما واقعیت همین شده است که عده ای از همین رفقایمان دارند جهاد میکنند و ما داریم فقط افسوس میخوریم و زندگیمان را میکنیم.

اصلا باورمان نمی شود یک عده ای با همین سن و سال خودمان، از همین هیئت ها و مسجد های محله مان توفیق جهاد رودررو با خوارج زمان را پیدا کرده اند و  هر روز خبر شهادتشان ....

اما وقتی بیشتر به خودم فکر میکنم که چرا اینقدر به سوریه رفتن علاقه دارم اما دست و دلم برای مثلاً کار فرهنگی در مسجد محله مان به کار نمیرود، به خودم و امثال خودم شک میکنم.

شکی نیست که آن نوع جهاد در سوریه اگر بنا به شناخت وظیفه و با اخلاص و رضایت خدا باشد، بهترین توع عاقبت بخیری و رسیدن به آرزوی سال های دراز است، اما آیا اگر به من بگویند برو در مسجد محله ات کار فرهنگی بکن و بعد از 80 سال با دست و پنجه نرم کردن با مریضی و مشکلات دنیایی و معیشتی  بمیر و رضای خدا برای تو این است و نه آن، به همان اندازه با علاقه پیش میروم ؟؟؟؟

 

پس به من حق بدهید به اخلاص و ایمان و میزان دخالت هوای نفس در خودم شک کنم که مطمئنا راه دوم را انتخاب نمی کنم کما اینکه تا به حال به توجه به فرمایشان رهبری مبنی بر جهاد فرهنگی و کلی اعلام جهاد دیگر ، انتخاب نکرده ام !!!!

شاید اینکه شهید خطابمان کنند ، عکسمان را بزرگ کنند ، قهرمان صدایمان کنند، شناخته بشویم ، بدون دردسر بپریم توی بهشت و ... اینقدر هوای نفسمان را قلقلک میکند که سراغ این کارهای گمنام و پردردسر و اعصاب خورد کن و هزینه بر نمی رویم.

من شک ندارم آنهایی که توفیق شهادت پیدا کرده اند ، در زندگی قبل از جهاد مسلحانه شان هم جهاد گر بودند و اگر شهید هم نمیشدند ، برمیگشتند و به جهاد خود در زمینه فرهنگی ادامه می دادند.

 

منی که با بردن اسم سوریه و جنگ خانواده ام به هم میریزد و آب خوش از گلویشان پایین نمیرود، باید مقداری به زندگی چند سال گذشته خودم بیشتر نگاه کنم که مگر چگونه زندگی کرده ام که این قضیه برای آنها اینقدر سنگین تمام شده است.

کسی که جهادگر باشد، خانواده اش درک کرده اند که این بابا کارش جهاد است. تا امروز در مسجد و حسینیه و دانشگاه و مدرسه و کف مهمانی های قوم و خویش جهاد میکرده، حالا میخواهد برود سوریه !

پس من و امثال من اول باید یک فلاش بک به خودمان بزنیم، بعد از فراق سوریه ندبه و ناله کنیم ....

 

پ ن :

فارغ از این استدلال ها و این باید و نباید ها ، می ترسم از روزی که این دنیا ما را به جایی رسانده باشد که از جنگ و شهادت ، عکس چند رقیق شهید بر دیوارمان باقی مانده باشد و خاطره هایی که در بین صفر و یک اعداد زندگیان بوی حرام و حق الناس و خسارت دنیا و آخرت را گرفته باشد ....

برایمان دعا کنید ... حال دلمان خوب نیست ...


  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

با تو بودن

بسم الله الرحمن الرحیم

این شبهای که روضه میرویم و هر کداممان به نحوی در عزای اباعبدالله شرکت میکنیم، و زیارت عاشورا می خوانیم یک سوال ذهنم را درگیر کرده است ! چرا اینقدر روضه سیدالشهدا ع تازه است ؟ مگر اینها همان روضه های سال گذشته نیست که برایمان خواندند ؟؟ پس چرا اینقدر هنوز سوز دارد ؟ 

اصلا داستان این کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا چیست ؟

نکند ما هم داریم انتخاب میکنیم که حسینی باشیم یا یزیدی ؟ نکند تا ظالم و مظلوم در دنیا هست ما داریم انتخاب میکنیم که حسینی باشیم یا یزیدی ! البته گروه دیگری هم بودند که نه حسینی بودند و نه یزیدی . مزرعه ای داشتند و باغی و زندگی جمع و جوری و برای خودشان زندگی میکردند. بهترینشان از قتل حسین ع ناراحت شدند و گریه کردند . عده ای هم خوشحال ! ( و هذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان بقتل الحسین .... )



تا ظالم و مظلوم در جهان است داستان کربلا ادامه دارد ... آنان که در زندگی کلاه خود را میگیرند تا باد نبرد ، در لشکر یزید نیستند، اما در لشکر حسین ع هم نیستند. سینه زنشیان هم بی معنی است. مثل نچ نچ نچ گفتند شنیدن خبر بمباران مراسم ختم در یمن است توسط آل سعود با ۷۰۰ تن کشته و زخمی! 

نچ نچ تان قبول . . . اما یادت باشد آنهایی که با حسین بودند به نچ نچ اکتفا نکردند . هزینه دادند .. جان و مال و ناموسشان را در دفاع از حق و مبارزه  با باطل خرج کردند. 

آن سینه زن ها و گریه کن هایی که اهل هزینه کردن نیستند، امام حسین ع را برای شوهر دادن دخترشان و شفای مریضشان و زیاد شدن رزق و روزیشان میخواهند که البته امام حسین ع هم با کرم است و میدهد. 

یادمان نرود که از زیارت عاشورا یاد گرفتیم امام حسینی شدن دو شرط دارد : سلم لمن سالمکم

و حرب لمن حاربکم...


آن دینی که فقط دوستی دارد و دشمنی ندارد ، دین ناقصی است . دین ما، هم امام حسن ع دارد هم امام حسین ع . به وقتش هم سازش دارد و هم دست به شمشیر شدن .

دین گوگولی مگولی ، دین خرافاتی هاست برای فانتزی های ساخت خودشان. دین داری که مرگ بر آمریکا را زمین بگذارد، سینه زدنش هم بی فایده است. دینی که آل سعود ملعون را هر صبح و شام لعنت نکند دین ناقصی است. 


گریه کنی که برای علی اصغر علیه السلام گریه کند و یادش به طفلان زیر آوار یمن نیفتد عاشورا را درک نکرده است. عزاداری که قصه یتیمی حضرت رقیه سلام الله علیها را بشنود و یادش به یتیمان سوریه نیفتد، کربلا را درک نکرده است. 

امام حسین ع تمام هست خود را فدا کرد تا ظالمی که در لباس دیانت پنهان شده بود را به مردم بشناساند. 

بگوید ببینید اینها که قرآن میخوانند، ادعای خلافت پیامبر را دارند با طفل شش ماهه چه میکنند ؟ با دختران پیامبر خاتم چه میکنند ؟ 

امروز هم دارد داد میزند آییییی مردم ببینید!!!! آل سعود خبیث که ادعای خادمی حرمین شرفین را یدک میکشد با کودکان یمن چه میکند . ببینید با پولهایش، با داعش اش، با اسلحه اش چه بر سر زنان و دختران سوریه و عراق آورده است ...

ببینید آمریکای مدعی حقوق تمام بشر را که برای ادامه سلطنت پوشالیش بر دنیا، چند هزار کودک را یتیم و بیچاره و آواره کرده است ....

یا لیتنا کنا معکم یا حسین ع !


ای کاش بودیم با تو یا حسین ! نه در روز عاشورای سال ۶۱ هجری قمری . در عاشورای امسال .

 ای کاش بین زندگی روزانه مان ، بین قسط هایی که برای بیشتر چسبیدن به دنیا برای خودمان قطار کرده ایم ، بین دلشوره هایمان برای خانه دار شدن و ماشین دار  شدن و بچه دار شدن و پول دار شدن و چه و چه و چه شدن، میتوانستیم در خیمه تو بمانیم . راستش من که اگر شب در خیمه تو میبودم صبح باید میرفتم سر کار !! چون ما تو را برای شب ها در هیئتمان میخواهیم . صبح ها کار داریم . 

یا لیتنا کنا معکم یا حسین ....

ای کاش با تو میبودیم . هم در آنروز عاشورا و هم این روزها در زندگیمان . . .

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

سی سالگی

چقدر سخت میشود موقعی که انسان به خودش فکر می کند . 

سی سال از عمر گذشت و به حساب عمر بابای خدابیامرزم نصف راه از سرنوشت و زندگی و اعمال و زندگی و هر چه که باید میکردیم گذشت و هنوز نفس بر ما سوار و میتازد و گولمان می زند ....


اینکه هنوز دلمان برای خیلی چیزها پرواز میکند یعنی مبدا میلمان هنوز چیز دیگری را میخواهد ..

من نمیدانم ... اما شنیده ام آن دنیا هم کار به همین مبدا میل ها دارند. 


میل به ثروت و قدرت و شهوت و شهرت در کنار تنبلی و رفاه طلبی و زیاده خواهی و کبر و حسد و بخل ...

وای ! چه مارهای هفت خطی در آستینِ اعمال نداشته خود پرورش میدهیم . 

خدا با این همه ادعا و اعمالِ در پیت و این همه " نفس " ، واقعا واقعا آخر و عاقبتمان را بخیر کند ....


پ ن : اسم پدرم را آوردم . بی انصافی است فاتحه ای نخوانم و طلب استغفاری ننمایم ...

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

جند روز است داریم مدام اخبار فاجعه منا را دنبال میکنیم و روز به روز و لحظه به لحظه شدت وخامت و زاویه های دیده نشده آن را می بینیم.


امشب مستندی از شبکه 2 سیما ( بعد از گفتگوی ویژه خبری ) پخش شد بنام "روایت منا" که مصاحبه ای بود با بازماندگان و شاهدین عینی فاجعه منا !

باور پذیر نبود . اتفاقهایی که افتاده و رفتارهایی که آنها انجام داده اند، اصلاً باور پذیر نیست . یعنی من گمان نمیکنم یک زنا زاده ی شراب خور دائم الخمر فاسق فاجر .... هم بتواند براحتی بایستد و طلب آب عده ای را تماشا کند و از برای نجات کسانی که رمق تکان خوردن ندارند از جایش هم تکان نخورد !!

باورم نمیشود چگونه انسانی بعد از جندین ساعت که مثلاً برای امداد و نجات، سر و کله اش پیدا میشود به خودش اجازه بدهد بر روی پشته ای از زنده و مرده با چکمه راه برود و به درخواست های کمک زیر پاهایش توجه نکند !

بخدا باورم نمیشود !

تصورش هم سخت است کسانی که از زور فشار به قفسه سینه بر روی زمین می افتند و سیل جمعیتی ناخوداگاه آنها را له میکنند و یا در دم و یا در طول دو سه ساعت زیر تابش مستقیم آفتاب آرام آرام آسمان را سیاه میبینند و شهادتین میگویند و ....


دنیا چه خبر شده است ؟ خدایا ! داری شمریان را به مردم دنیا میشناسانی ؟ داری برایمان روضه میخوانی ؟ داری یادمان می آوری آسمان را دود دیدن یعنی چه ؟ داری فشار قفسه سینه و تشنگی و قساوت و چکمه را بازخوانی می کنی ؟ 


خدایا برنامه ات چیست ؟ این جنگ ها ... این بی اعتقادی ها .... این کشتارها .... این کشته بر روی پشته افتادن ها ...... این اربعینی که راه انداختی .... این سرو صدا ها .... چه خبر است ؟ به خودت قسم ما طاقت دیدن این صحنه ها را نداریم . اینکه داری کربلا را هر روز تکرار میکنی دلیلش را هم برایمان بگو .... بابا روضه خوانی هم اصولی دارد . زیاد روضه بخوانی ملت شاکی میشوند . کم می آورند .



یا صاحب الزمان ! ما از کارهای خدا سر در نمی آوریم . فقط تنها شده ایم . این روزها هیج مفر و راه چاره ای غیر از شما نداریم . بغض گلویمان را فشار می دهد . دستمان به جایی بند نیست . ای کاش یک کاری میتوانستیم بکنیم . داریم میترکیم .
تمام دلخوشیمان همین روایت ظهور است که پیامبر (ص) فرمودند :
منجى عالم بشریت حضرت مهدى علیه السلام از نسل امام حسین علیه السلام است. و دلمان را خوش میکنیم همانگونه که امام حسین (ع)باید معرفی بشود، شرک و نفاق و تزویر آل زیاد زمان هم باید به دنیا معرفی بشود.

خلاصه آقا جان ! ادرکنا و اغثنا یا مولانا یا صاحب الزمان (عج) که شدید مضطر و بیچاره شده ایم ... !!
 
پ ن :


این قاسم شوکه المعتدین این هادم ابنیه الشّرک و النّفاق این مبید اهل الفسوق و العصیان و الطّغیان این حاصد فروع الغی و الشّقاق این طامس آثار الزّیغ و النّفاق این قاطع حبائل الکذب و الافتراء این مبید العتاه و المرده

کجاست درهم شکننده شوکت ستمگران کجاست ویران کننده بناهای شرک و نفاق کجاست هلاک کننده اهل فسق و گناه و طغیان کجاست از زمین برکننده نهال های گمراهی و دشمنی کجاست نابود کننده آثار اندیشه های باطل و هواهای نفسانی کجاست قطع کننده ریسمان های دروغ و تهمت کجاست هلاک کننده مستکبران و سرکشان
  • امید رجایی
  • ۱
  • ۰

زیر زمین

> سفر مشهد n سال پیش بود که کانون از کنار حرم مطهر سید علاءالدین حسین (ع) اتوبوس ها رو سازماندهی و راهی مشهد میکرد .
 طرف های ظهر بود که حدود 10 - 12 تا از اتوبوس ها هنوز اصلاً جور نشده بود و حدود 400 500 نفر معطل وایساده بودند  !
هیچ وقت یادم نمیره آقا سید ، صدای آقا سید جلال موسویان زد و گفت : 10- 12 تا اتوبوس جور نشده . برید پایین ( امامزاده ای در بین الحرمین) و جورش کنید . ما که داشت شاخ از کلمون میزد بیرون به خودمون گفتیم اون پایین توی اون امامزاده مگه ترمیناله که برند اتوبوس جور کنند!!؟؟  خلاصه بچه ها با آقا سید جلال رفتند پایین و نشستند روضه خوندن و گریه کردن و آخرش هم سینه زدن . یکی دو ساعت بعد هم همه سوار اتوبوس هاشون شدند و رفتیم مشهد...

> این روزها که به حسینیه میروم عده ای از بچه ها را میبینم که همیشه ی خدا قیافه هایشان همینطوری است . خاکی و آفتاب سوخته و خسته و لب خشک و در حال کار . همین هایی که این روزها پلیت های سقف ها را باز میکنند همین ها بودند که روز اول آجر روی آجر این حسینیه گذاشتند .اصلاً بنظر من همین ها بودند که کانون را ساختند. یک قطره عرق اینها تاثیری داشت که هزاران قطره اشک امثال منی در بقا و رشد کانون تاثیر نداشت ...



> اینها را نوشتم که در بین عکس در اینستاگرام زدن ها و پویش های مردمی و صحبت کردن با مسئولین یادم نرود که اگر اخلاص و توسل و توکل آقا سید و بچه ها نبود، کانون و علم و بیرقی هم نبود .

پ ن :
حالامن از دار دنیا فقط یک زیر زمین میخواهم و بس .....


  • امید رجایی
  • ۱
  • ۰

دیدار شاعران ۹۴ | شعرخوانی آقای حمید سبزواری






خوش‌نشینان ساحل بدانند
موج این بحر را رامشی نیست
دل به امید رامش نبندند
بحر را ذوق آسایشی نیست
 
تا که دریاست دریا به جوش است
شورش و موج و گرداب دارد
هرگز از بحر جوشان نجویید
آن زبونی که مرداب دارد
 
ما نهنگیم و خیل نهنگان
بستر از موج توفنده دارند
این سرود نهنگان دریاست
بحر را موج‌ها زنده دارند
 
ما نهنگیم و هر جا نهنگ است
طعمه از کام غرقاب جوید
نزد دریادلان مرده بهتر
زآنکه آرامش و خواب جوید
 
خوش‌نشینان ساحل بدانند
تا که دریاست این شور و حال است
چشم سازش ز دریا ندارند
سازش موج و ساحل محال است...

  • امید رجایی
  • ۱
  • ۰

با این دستان بسته آمدید تا بگویید یک عمر اشتباه کردیم گفتیم علی اکبران خمینی ؟


 بهتر بود که اسماعیل خطابتان میکردیم ....



از دجله ها آورده اند عباس ها را (مناجات)

مداح : حاج مهدی سلحشور

 


رفتین زیر خاک با دلهای پاک (زمینه و شور شهدای غواص)  

مداح : حاج مهدی سلحشور

چه سخته مادری چشمش به در باشه ...

مداح : حاج مبثم مطیعی



  • امید رجایی
  • ۲
  • ۰

بسم رب الشهدا و الصدیقین


روزی روزگاری بچه تر که بودیم آشنا شدیم با مراسمی متفاوت! متفاوتیش هم بیشتر به آخوندش بر میگشت. آخوندی که میشد حرف هایش را فهمید . یک ساعت پای سخنرانیش نشست و خمیازه نکشید. آخوندی که از اصطلاحات خود ما استفاده میکرد. جاهایی که مرفتیم را میشناخت ، و به جای توصیه به تقوا و خواندن روایات آن هم از روی متن عربیش ، "راه های مبارزه با شهوت " میگفت که آنروزها خیلی ها بردن کلمه شهوت را بر روی منبر متضاد با حرمت و شآنیت جلسات اهل بیت میدانستند. 

و متعجب تر زده شدیم آن وقت که میدیدم مداحی هم میکند . شعر میخواند . بعد از جلسات با بچه ها شوخی میکند. همان اندازه که میگریاند، میخنداند و ....


بیشتر که گذشت دیگر کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز برای ما شده بود " کانون " ! 


کانون بعضی وقت ها میشد اسم مکان ! زمانی که میگفتیم شنبه ها میریم کانون

بعضی وقت ها میشد وسیله نقلیه : با کانون میخوایم بریم مشهد

بعضی وقت ها میشد اسم شخص : امسال کانون اعتکاف هم برگزار میکنه !

و گاهی وقت ها میشد خاکریز : کانون انجوی رو پوکوندن !!!!


حالا دیگر برای ما کانون نه اسم مکان است و نه زمان و نه هیچ چیز دیگری ! کانون ، شده است مرام ما . بچه های کانون !


حالا شاید امام حسین (ع) برای بچه های کانون خواب تازه ای دیده است که دارد درب حسینیه اش را تعطیل میکند!

شاید این بی سر و سامانی را بشود مرتبط کرد با پیشنهاد زدن موکب در عراق توسط حاج حسین یکتا ! 

بشود زد به اوضاع خراب سوریه، یمن، فلسطین، لبنان ....


شاید دارند بهمان میگویند دیگر کانون باید پایگاه هایش را از خیابان شهید آقایی کمی آن طرف تر بزند ... سمت الانبار .. سمت صنعاء، دمشق ، غزه ....


این روزها یادم افتاده است به سخنرانی سید عزیمان که میگفت هنگام ظهور و رجعت ، دیگر درب سینه زنی و عزاداری تعطیل میشود و عده ای ناراحتند که دیگر نمی توانند عزاداری کنند و عده ای به وظایف امام حی و حاضرشان رسیدگی میکنند.


انشاالله که داریم آماده بی سر و سامانی و ولگردی و کوچه گردی میشویم برای انجام وظایفمان در شهر و کشور و جهان !


روزگار مستاجری خوبیش به این است که امروز صاحب خانه بگوید بلند شو، سر ماه میتوانی اسباب کشی کنی ! اما کسایی که صاحبخانه میشوند اینقدر وسایلشان را راحت پهن میکنند که جمع کردنش 6 ماه طول میکشد !

فعلاً که صاحب خانه اصلی گفته اند بلند شوید ! شکر خدا که صاحب خانه نشدیم ...


انشاالله دوران خود زنی و سینه زنی دارد به اتمام میرسد و دوران دشمن زنی و جنگ رودررو شروع میشود.

انشاالله که شبهای قدر اصلاً شیراز نیستیم که نیازی به حسینیه و مسجد داشته باشیم .

انشاالله از بچه های کانون داریم تبدیل میشویم به مدافعان حرم. 

انشاالله که داریم از مکان زمینی شهدایمان جدا میشویم و به آنها در آسمان ملحق میشویم.


انشاالله

انشاالله

انشاالله

انشاالله

انشاالله

انشاالله


پ ن : آی خدا اگر سرنوشت ما این است و راهش از تعطیلی میگذرد، زودتر دربش را ببند .......

  • امید رجایی
  • ۱
  • ۰

همینجوری 1

سال نو مبارک

یعنی دیگه کسی اینجا سر میزنه ؟

یه جایی باید راه بندازم که حرفام رو بزنم

دارم میترکم

یعنی یه جایی که عده خاصی بتونن بخونن

دردسری داریما

مثل قدیما یه اسمی مثل اقاقیا یا تنهای تنها یا از این دری بری هایی که کسی نمیشناسه ...

بعد هم برم توی وبلاگای دیگه کامنت بذارم چقدر خوب نوشتی به من هم سر بزن !

باری به هر جهت یک سال دیگه از زندگیمون گذشت و این صوبت هایی که داریم پیر میشیم و هیچ کاری هم نکردیم توی زندگی ....
  • امید رجایی
  • ۲
  • ۰

استبداد

تو اگر می خواهی با عمل خوبت به خوبی برسی و بهره برداری و رفعتی بگیری و بالاتر بروی، وسعتی بیابی و ظرفیتی به دست بیاوری، ناچاری که از اینجا شروع کنی.
ناچاری که پیش از عمل، خلوت و نظارت و شناخت و هدف و طرح و نقشه ای داشته باشی وگرنه آبی هستی که به آسیاب دیگران می ریزی. و این دستور است که : لا تَجعَل رقبَتَکَ جِسراً للنَّاس.(1) از گردن خودت برای دیگران پل نساز که آنها برسند و تو بمانی.

آنها میخواهند از تو گوش درست کنند و چشم بگیرند و مغزت را بخورند، هر که باشند جنایت کارند!

آنچه که استبداد را شکل میدهد، همین پوک شدن آدم ها و از دست رفتن بینات و کتاب و میزان است...


بخشی از کتاب " صراط " استاد علی صفایی حائری
-----------
1- وسائل الشیعه کتاب القضا، باب وجوب التوقف.
  • امید رجایی