باران

پ ن : خدایا فکری هم به حال خشکسالی های پیاپی این سالهای چشم و دلمان کن ....

رها

امروز پشت پنجره اتاق کارم ، به گنجشک های آزادی که برای دو سه ثانیه روی کابل برق جلوی اتاق نشستند و رفتند ، به شدت غبطه خوردم . . .

اِرحَم ...

مادرم میگوید چه کارد بر دلم بزنند ، چه جوانی را جلوی چشمانم کتک .

....

رونوشت به خدا ...

حکم عاشقی

همان روز اول که شهادت به عشق تو دادیم برایمان گفتی ، هر که مُرتد شود حکمش اعدام است.

به خاطر همین است شبانه روز ، زیر لب "بی تو میمیرم حسین" را زمزمه میکنیم ...

درگذشته

قدیمی ها ... همان درگذشتگانی که یک زمانی هنوز در نَگُذَشته بودند .. !

خوبیشان این است یادت می اندازند فاتحه بخوانی ،

فاتحه ی خودت را ...

عاشورا

امشب شبی است که اسم تو را هم جدا مینویسند ...

حُ    سین !

سقای چشمان

باید رازی بین" آب های ریخته شده از مشک" و " اشک های ریخته شده از چشم باشد" !

نمیدانم !

فقط میدانم این وسط ســاقی ، سقّاست ...

نوش دارو

. . .

پ ن : مختار ، هنگامی که باید میجنگید ،

                                                            زندانی بود .

نامه اعمال

موی بلند

ناخن دراز

روی سیاه

واه و واه و واه ... !!

علی

امیرالمونین !!

خطابی است که فقط و فقط شایسته ی توست ..