(( همانا خدا فرمان به عدل و احسان می دهد.و به بذل و عطا خویشاوندان امر می کند و از افعال زشت و منکر و ظلم نهی می کند.و به شما از روی مهربانی پند می دهد.باشد که موعظه خدا را بپذیرید.))-آیه ۹۰ سوره نحل-**تولدت مبارک**:)
شما به من سر زدید و من باید به بازدید می آمدم . اگر بدانید که اسکلت این داستان حقیقت تلخی است که بر من گذشته . مرا از کند و کار در تمام خصوصیات و ویژه گی ها منع نمیکردید . ولی من نه میتوانم و نه بخودم اجازه میدهم مذهبی و دینی سخن بگویم . آنچ دیدی و میبینی پدیده ی خدا یا طبیعت است و به آن باید بالیدو آنچه زیبائی در این راستا هست. نه پیش از آمدن ، نه بعد از رفتن قابل بحث نیست .آنچه را باید آموخت و بکار بست در همین فاصله است . شما میتوانید موافق عقیده ی من نباشید ولی نمیتوانید مرا از این اندیشیدن باز دارید . سپاسگزارتان هستم
سلام . تولدتون مبارک امیدوارم همیشه موفق و موید باشید . دیروز جزء تاریخ است ٬ امروز لطف الهی و فردا یک راز ! امیدوارم گذشتت شیرین امروزت زیبا و آیندت پربار باشه .
من نه به قیافه ای و نه به مالی نازیده ام که (تبی) آنرا (خدشه دار) کند. و شما بسیار درست تر از من فکر میکنید . ولی ما در دوجهت مختلف ، عمر طی میکنیم و در این را ه هرگز بهم برخورد نخواهیم گرد و برای همدیگر هم مشکلی فراهم نخواهیم کرد . شما در مسیر بهشت موعود و من در مسیر دیدن آنچه در دنیا ی مادی و زیبایم هست و آنرا لمس میکنم نه آرزو . پس با سپاس از شما بهتر است هرکدام به راه خود برویم شاد باشید
من از بزرگان علم و فرهنگ نیستم اما این جملهام که به خودم همیشه میگویم جملهی خوبی است. به تو هم هدیهاش میدهم: خودت باش! آزاد از هر وابستگی و پاک باش و خوب. این راه زندگی است. این راه راست است.
سلام.از نقد من ناراحت نشو تا بگم .خوب ؟ قسمت : بعضی جاها متنت کاملأ از ادبیات ایجاز دار استفاده می کنه در حالیکه قالب داستان تو یه قالب کاملأ ساده و روان .مثل=حالا ساعت رو دیوار میگه ستاره ها رو راحت تر دید.../و این یه نوع حالت ناهمگونی ایجاد می کنه .ولی یه نکتهء جالب توجه اینه که انگار نویسنده با قهرمان داستان همه جا میره و هر کدوم کار خودشونو می کنن .با هم کاری ندارن و نویسنده داره مشاهداتشو مثل یه روزنامه نگار به عینیت ثبت میکنه ولی نه مستند .
۲>در قسمتهایی مثل یا انتخاب کلمهء و زیاد مناسب نیست .چون انتخاب کلمه ها با این که وسواس خاص خودشونو می طلبند اما مهمن که هم منطقی بودن آنی و هم وزن درونی متن رو حفظ کنن.جملهء آخر هم خیلی خوب نشسته . وقتی>
۳>اون بحث دینی یه کمی میخواد حال و هوای داستان رو عوض کنه اما موفق نیست .شده مثل یه تیکه ای که بریدی گذاشتی اون وسط ! یعنی سعی نکردی ادبیات وار کنترلش کنی .ایدهء نو نه ولی جالبیه .
۴> دلیل خوبی برای جا انداختن اون دختره پیدا نکردی .انگار یهو میآد بی دلیل و بی ضرورت نیاز و همون جور غیب میشه .یعنی خام .روش زیاد کار نکردی .و اینکه این قسمت به سمت طنز شدن پیش میره که به قسمتهای قبل زیاد نمیخوره و حال و هوای این قسمتها رو با هم دچار تضاد میکنه .و این اون قدرت تأثیر گذاری رو از داستانت می گیره .
با تمام این اوصاف داستانت جسورانه بود که این خیلی مهمه .امیدوارم موفق باشی و داستانهای دیگه که هرکدوم از اون یکی پخته تر و بهترن رو ازت بخونم .مرسی.مطالعه زیاد کن وبی تعصب کتاب بخون.در اولین فرصت بهت لینک میدم .شاد باشی
دقیقأ چون زیاد باهاش ور رفتی مصنوعی شده .در حالیکه داستان تو داستان روان یه عشق . نمیشه توش زور زد .باید بذاری همون طوری که در احساس و عقل تو متولد شده بیاد بیرون ولی تو میخوای با وسواس و منطق قالب معقول تری بگیره غافل از اینکه داری خرابش می کنه و ناب بودنش رو میگیری / خواهش میکنم .وظیفه میدونم این کار رو .موفق باشی
جناب امید . من از اینکه به دیدار و خواندن داستانم می آئید افتخار میکنم و از انتقاد های شما هم روگردان نیستم . چون این داستان مدت زیادی از وقوعش گذشته و شاید در پیا م ها نیز خوانده باشید که مرا از ادامه ی آن منع کرده اند . من در آن نمیتوانم هیچگونه تغییری بدهم . این همین است که هست و اتفاق افتاده و تونل زمان هم نیست که برگردم و تصحیحش کنم . اینکه گفتم مسیر ما در دو جهت مختلف است
salam, mamnoon ke sar zadi. dar morede dastan neweshtanet khoshhal misham bekhoonamesh wali moteasefane man tawanayiye naghde ye asre honari ro nadaram. dar morede hajme weblogam, rastesh nemidoonam be oon yeki weblogam ke faghat matn hast sar zadi ya na, chon oonja ham in moshkel ro dare wa rabti be hajme weblog nadare. albate in ke aks ha ro nashod bebinid bazi az doostan az iran in moshkel ro darand ke fekr konam bekhatere host (srver) man bashe ke too fekre awaz kardanesh khaham bood. mamnoon az nazaretoon. shad bashid
اشتباه یا سو ء تفاهم د ر همین نام گذلری است شما میگوئید خدا . من میگویم طبیعت . و دیگری میگوید الله . هیچ فرقی نمیکند . دین تغییر دهنده ی آنهاست در جهت منافع آنهائی که در پس پشت آن نشسته اند و از من و شما بهره میبرند بنام آنها . طبیعت بقدری زیباست و عمر ما بقدری کافی است برای بهره بردن از آن که من نیازی به اندیشیدن برای آنچه بعد از مرگ پدید میآید بقول شما ندارم . هر لحظه از این دنیا با دید مثبت میتواند میلیون سال باشد . من هیچ چیز را سیاه و تباه و فنا نمی بینم آنچه هست همین است و دیگر هیچ . نمیدانم کافی است یا میخواهی بحث کنی . چون من در جهت دین هرگز باشما حاضر به بحث نیستم . آنچه کتاب در مورد ادیان هم بوده تا آنجا که وقت و امکان داشته ام خوانده و میخوانم . من بخودم حق نمیدهم که به باور های شما کوچکترین اشاره ی ناجوری کنم که از مرز آزادی اندیشه فراتر برود . شاد باشید.
اول از همه سلام............حال شما؟ دونم از همه تولدت مبارک ....ببخشید که نیومدم و نفهمیدم تولدته و بهت تبریک نگفتم...جمله ای هم ندارم که برات بگم ولی طبق نوشته ی بالایی برات دعا می کنم.....سوم اینکه بهت لینک دادم و بهت سر می زنم اما چون وقت ندارم خیلی زود می رم و نمی رسم برات کامنت بذارم...در ضمن این چند روزخیلی مریض بودم و نتونستم بیام.....ببخشید.....بهم سر بزن ....آخه همه فراموشم کردن و هیچ کس نمیاد...