«به آدم هم اشک میدی . اما اشک مسکنه . فقط دو روز درد رو از ذهنت میبره . اشک که میده فکر میکنی یه ... هستی . اما دو سه روز که گذشت میبینی نه بابا دردت که کم نشده هیچ دو سه برابر هم شده »
نمی دونم درست گرفتم یا نه اما یاد خودم افتادم بعضی وقتا اینقدر بهش نزدیک میشی که فکر میکنی اونقدر قوی شدی که هیچکی نمیتونه اونو ازت بگیره هیچکی نمی تونه جای اونو واست پر کنه دردم همین جاست یه غفلته ( چون شاید فکر می کردم که اون رابطه ی متقابل و قشنگ از خودمه !!!)همین آدمو میندازه یه بار چشماتو باز میکنی میبینی اون نیست همه چیزو ازت گرفته حالا یا سکوت میکنی یا زار میزنی براش دلیل میاری که قبول کنه و برگرده پیشت تا وقتی غفلت هست(چون من خیلی ناشی تشریف دارم از این قسمتم بهره ام زیاده) این ضدّ حالا هم هست و دوباره روز از نو و روزی از نو و وای که اگه دیگه روزی نباشه برای دوس شدن باهاش...
(ببخشید نمی دونم چرا اینا رو اینجا گفتم ولی همش واسه ی خودم بود یه بار از طرز بیانش فکر نکنین به شما یا دوستاتون گفتما)
سلام.می دونید وبلاگ گردی وخوندن مطالب دوستان چه حسنی داره ؟اینکه تلنگرای خوبی می خوریم .یه دوست می نویسه قدر اینو می دونیم که دختر گل فروش نیستیم .یکی مثل شما می گه ...وبابتش من خداروشکر میکنم که می تونم بخونم .پایدارباشید
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.