گفتید معرفت یاد یه بنده خدایی افتادم، یه بنده خدا که سواد نداشت، از تموم علوم دنیا فقط چهار حرف رو می شناخت:ح س ی ن
می رفت تو مجالس روضه یه گوشه می نشست و فقط گریه می کرد ولی گریه اش به اندازه علمش بود، در حد خودش معرفت داشت، آخرش هم یه شب خواب خود آقا رو دید، صبح که بیدار شد هم می تونست قرآن بخونه و هم روضه آقا.
حالا یکی از معروفترین مداح های چند شهر مجاور شهر ماست. مداحی که همه اون رو با یه خصوصیت می شناسن و یه چی درباره اش می گن:
فلانی مداح مخلصیه اون قدر که حتی سنگ رو هم با صداش گریه می اندازه.