سلام یک :اون قسمت اخری رو خیلی خوب اومدید .......واقعا ادم دوست داری چک و پوز همچی ادمهای کثیفی رو داغون کنه دو :عاشق این پاک کردن بینی با سر استین مانتو هستم )البته نه برا خودما ( ......خیلی صحنه ساده و معصومی هست.........در کل عالی بود خیلییییییییییییییی
سلام. خیلی جالب بود. یعنی شیوهی نگارشتون خیلی خوب بود...البته یه کمی نفهمیدم دقیق هدف داستان چی بوده. فقر پسر و بدبختیهاش؟ شاید اگر کمی داستان طولانیتر شده بود بیشتر این بُعد از داستان خودش رو نشون میداد... زود تموم شد
جناب کوثر خب وبلاگ نویسی این محدودیت ها رو داره . اما بین خودمون باشه ها ، پسر بچه ها نمیتونن با آستین مانتوشون دماغشون رو پاک کنند و همچنین بشینن توی زنونه ی اتوبوس !!!!!
سلام...راستش قبلا ها وقتی این چیزا رو میشنیدم(منظورم از قبلاها بچگیمه) همش فک میکردم یعنی چطوریه؟...حالا که از نزدیک خانمی رو میبنم که فقط ۳۰سال داره با دوتا دختربچه که مجبوره برا گذران زندگیش سبزیهای مردمو پاک کنه ...اون دفعه که رفتم خونشون(گاهی بهشون سر میزنم و بهش کمک میکنم) داشت هویج رنده میکرد برا کسی...از سبزی پاک کردن گرفته تا کنگر و هویج و ...یه چیزایی رو تو چشاش ادم میخونه که هیچ وقت با اینکه به زبون نمیاره ...اما با این همه من از زندگی ساده و فقیرانه شون خوشم میاد یه جورایی خاص...خیلی حرفها در موردش به دلم مونده....دلم میخواست یه بار ازش عکس بگیرم و تو وبلاگ در موردش صحبت کنم اما...
حالا که بزرگ شدم میبنم قصه ها فقط قصه نیستن ....واقعیتهای زندگی روزمره ی ما...
در جوابی هم که به جناب کوثر دادید از این جمله که پسا نمی تونن توی قسمت زنونه بشینن امیدوارم منظورتون این نباشه که برای نشون دادن یه آدم ریاکار حتما باید از یه خانوم استفاده کرد
البته با اینکه شخصیت یه همچین پستی یه دختر بچه باشه موافقم چون دختر ها عاطفه بیشتری از خودشون بروز میدن و ...