ولی برای کسی مثل من که فرصتش رو ندارم برم بچرخم و ببینم هر کسی اوضاع و احوالش چیه راه خوبیه که به قسمتی از وظیفه ام عمل کنم. در ضمن خیلی ها هستند که عزت نفسشون نمیذاره به اشخاص مراجعه کنند و این کمیته امداد یا سازمان های این مدلی هستند که میرن و بهشون کمک میکنند. یا ممکنه خانواده ای باشه که تو فامیلشون فقیر نباشه یا برعکس خانواده ای باشه که تو نزدیکیشون غنی نباشه. ولی اینی هم که شما گفتید خیلی درسته. چقدر قشنگ میشه این فرهنگ دوباره جا بیفته.
سلام. آفرین چه نکته ی قشنگی. یه چیز دیگه هم که صندوق صدقات باعثش شده اینه که مثلا اگه یه فقیری چیزی میاد پای ماشین سریع میگیم که برو بابا میخوای بری بدی مواد بکشی. من میندازم تو صندوق که بحثش مفصلهههه
پاسخ:
سلام اره اینم هست واقعا ! یعنی همه رو داریم با یه چوب میرونیم ... ,
دست هایش را با طناب بزرگی از پشت بسته اند و مچش زخمی شده. پارچه سیاهی به چشمش بسته اند. در خیابان لب جوی آب راکدی زانو زده و سرش روی شانه ها افتاده. زانوهایش بر اثر کشیدن بر زمین سخت مجروح شده و همچنان که بالا تنه اش را به دعا تاب می دهد خون آن شلوارش را خیس می کند. دم غروب است و سایه ی درازش روی قلوه سنگ ها به پس و پیش تاب می خورد. زیر لب چیزی زمزمه می کند. نزدیک تر می شوم. نجوا می کند: هزار بار. جانم هزار بار فدایت...
این کامنت صرفاً جهت دعوت شماست به وبلاگ شخصی من -یعنی چشمان نجیب- قدم رنجه بفرمایید و چشم ما را روشن.
بدبختی اینه که نه فقط انجام وظیفه مون رو در حد عالی میدونیم بلکه اگه سه نوبت پشت سرهم دشتمون بره تو جیبمون هاله ای تقدس رو هم قلپ قلب دور کله مون میبینیم! راست گفتید.
حراج کردم همه رازهایم را یک جا دلقک شدم با دماغ پینوکیو و بوته گونی به جای موهایم آری گلم دلم حرمت نگه دار که این اشکها خون بهای عمر رفته من است سرگذشت کسی که هیچ کس نبود و همیشه گری می کرد بی مجال اندیشه به بغض های خود تا کی مرا گریه کند؟ و تا کی ؟! و به کدام مرام بمیرد آری گلم دلم ورق بزن مرا و به آفتاب فردا بیندیش که برای تو طلوع میکند با سلام و عطر آویشن..
جالب بود
موفق باشید