یک چادر ، پشت مغازه ی همیشه بسته ، کنار پیاده رو
مردی که همیشه نشسته راه میرود
زنی که صدایش از داخل چادر می آید
مدتی است کنار خانه ما تأسیس شده است ...
اما شب ها که باد به پنجره اتاقم میخورد و پس میرود
تنها کاری که برای آن مرد و زن بیچاره میکنم ، زدن یک غلْط اضافه قبل از خواب ، در تشک است ...
- ۸۹/۰۸/۰۵