ye vaghtaye adam ke tanha mishe behtare bishtar ba khoda khalvat mikone adamaye emroozi ta vaghti ke sareshoon shulugh hast ke hich vaghti tanha mishan yadeshoon miofte ke khoda in moghe too tanhaye hast...cheghadr zood dir mishavad
زیباییات شکست در ما یا پنهانی از راهِ توست در تو را بازی چه نامت بخوان یا به خوان را نامهات میشوی را کوی ما از، یا خستهتر از آنطرف، در ما باز میآییام: نیست جز بی درنگ تو، بی صدا
اون وقته که نمی دونی این تنهایی رو با کی قسمت کنیاصلا لازمه قسمت کنی یا نه اگه قسمت کردی فکرت و خاطرت در یادها می مونه یا نه اصلا اگه قراره این همه سوال پیش بیاد باید گفت ولش کن...
سلام. یه بار که خوندم خواستم بگم: "خب؟! یا اولش رو بگید یا اخرش رو!" ولی دوباره خوندم: پاراگراف دوم: به نظر من بر عکسه.نظر دیگران در مورد ما همون چیزیه که ما رفتار کردیم.اگر دقیق باشیم. یه چیزی خیلی جالبه.برایند فکر آدم های معقول (از بین اطرافیانمون) نسبت به ما، به برایند فکر انسان های غیر معقول نسبت به ما، میچربه. این توضیحی بود برای نظرم در مورد این پاراگراف. و اون خودِ خودِ خود فقط اون چیزیه که دوست داریم باشیم.نه آنچه که هستیم. الان فهمیدین؟! پاراگراف سوم: یک نقش بی آزار یکم حوصله آدم رو سر نمیبره؟ من دوست دارم نقش کسی رو بازی کنم که آخرش همه بگن بهتر از این نمیشد! (یعنی استفاده کااااامل از همه نعمت های خدا.حالا کانل رو کی تعریف میکنه؟)
سلام بر محرم، سلام بر آب، سلام بر لب تشنه، سلام بر دست های بریده، سلام بر گلوی بریده سلام بر صبر زینب چشمان مأیوس ساقی لب تشنگان، و بازوان افتاده ی دستگیر عالمیان، و بالهای گشوده ی طیارالجنان؛ که منتظر شماست.
چقدر این فراز را دوست دارم :
یَا عُدَّتِی عِنْدَ شِدَّتِی یَا رَجَائِی عِنْدَ مُصِیبَتِی یَا مُونِسِی عِنْدَ وَحْشَتِی یَا صَاحِبِی عِنْدَ غُرْبَتِی یَا وَلِیِّی عِنْدَ نِعْمَتِی یَا غِیَاثِی عِنْدَ کُرْبَتِی یَا دَلِیلِی عِنْدَ حَیْرَتِی یَا غَنَائِی عِنْدَ افْتِقَارِی یَا مَلْجَئِی عِنْدَ ضْطِرَارِی یَا مُعِینِی عِنْدَ مَفْزَعِی