عطر سیب

عطر سیب
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
بایگانی
  • ۰
  • ۰

امسال اعتکاف، ما همش در حال رفت و آمد بودیم . موقعی که آقای فاطمی نیا گفتند اعتکاف نمادیست از اینکه یک عمر در خانه خدا باشی و از این خونه بیرون نری ، به خدا گفتم ، خدایا با این رفت و آمد هایی که برای من پیش آمد خواستی بهم بگی دینداریت هم مثل اعتکافته؟ دو ساعت هستی ، دو ساعت نیستی ......

 

یکی دیگه از جمله هایی که خیلی به شدت روم تأثیر گذاشت جمله آخر آقا سید بود :

اگر بعد از انفجار متقی تر و پاکتر شدی ، ماندی تا بهتر شوی و بعد شهید شوی ، اما اگر هیچ تغییری نکردی بدان که نرفتنت بابت رو سیاهت بوده و تو محکوم به ماندنی !

 

از همین دیشب دقیقا از ثانیه ای که از مسجد بیرون آمدم فهمیدم دوباره شیطان برای من برنامه ریخته است . حتی یک شب هم به من مهلت نداد و سراغم آمد . حالا اینکه پیروز شد یا نه الله اعلم .

 اما مطمئنم تقدیری بزرگ در انتظارمان هست که شیطان را اینقدر نگران کرده است .

 

این مصاحبه حنیف با پدر شهید مهدوی هست ( اینجا ) . با خواندن این مصاحبه از صمیم قلب به این نتیجه رسیدم که انسان شهادتش را از نحوه ی زندگی کردنش میگیرد . از حساسیت هایی که به دینش دارد. از آن دو راهی هایی که قریب به صد در صد مردم حکم خودشان رو اجرا میکنند نه حکم رساله را .

چقدر زندگی شهید مهدوی من را یاد کتاب خاک های نرم کوشک می اندازد . . . .

 

آیه 80 سوره اسراء . چه هدیه ی زیبایی . این هدیه را شهیده قاسم پور به جمع ما داد . جریانش را نمیگویم !

 

پ ن : حیف است بگذاریم این ویژه نامه محجور واقع شود . الحق و الانصاف خیلی خوب کار شده .

 

ویژه نامه اعتکاف 87

 

به ما دعا کنید . همچنین به پدرم که مقداری مریض احوالند . یا علی ...

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

امروز میخوام یه مقدار از زندگی دانشجویی براتون بگم . زندگی که با زندگی معمولی فرق های فاحش و بعضاً خنده داری داره .

چیز هایی اهمیت داره که شاید اگر در حالت عادی بشنوید باورتون نشه .

 

» شام . شام نه به عنوان یک وعده غذایی و پر کننده خندق بلا ، بلکه به عنوان یک سرگرمی مفرح و هیجان انگیز استفاده میشه . مخصوصاً موقعی که دیگه حوصلت نیست درس بخونی . نه اینترنتی در کار هست و نه تلوزیون و نه حس مطالعه ای . اون موقع هست که هیجان درست کردن املت و کتلت و سالاد اولویه و سوسیس بندری و الی آخر اینقدر زیاده که صدای خنده و سر و صدا از توی آشپزخونه تا توی کوچه هم کشیده میشه .  

 

» بطری . بطری یکی از حیاتی ترین وسیله هایی است که باید در خرید اجناس بطری دار بهش توجه بشه . مثلاً بطری ماء الشعیر یکی از بهترین بطری هاییست که تا حالا شناسایی شده !

چرا ؟

خودتو بطری فرض کن . گذاشتنت روی یه بلندی اونطرف حیاط . چهار تا آدم غول هم هر کدوم با یه تیکه آهن یا میخ یا چوب یا هر وسیله ای که بشه اون رو پرت کرد اونطرف دیگه حیاط وایسادن و دارند با ولع به تو نگاه میکنند . بله درست حدس زدید ، شما یک هدفید و اون چهار نفر تیر انداز . یک لحظه چشمت رو باز میکنی میبینی چهار نفر دیوانه وار به سمتت آهن و میخ و چوب پرت میکنند و سرسام آور عربده میکشند دلقک. و تو میشکنی بهتر بگم میترکی . و این بود ماجرای استراحت 15 دقیقه ای یک بعد از ظهر تابستانی ما !

 

» شجریان و رادیو ! در این مدت انس عجیبی با این دو پیدا کردیم مخصوصاً رادیو . واقعاً فرهنگی تر از تلویزیون داخلش کار میشه . برنامه سندس فرزاد حسنی رو شنبه شب ها که از کانون میرید خونه بهتون پیشنهاد میکنم . خیلی معرکه است .  نمایشنامه های شب ها ساعت 11:30 هم بهتون پیشنهاد میکنم .

 

» امام زاده ! به هر حال آدم دل داره و خاصیت این دل هم اینه که میگیره. یه جایی هم باید باشه بین این عربده ها و درس خوندن ها آدم چیز کنه . چیز کنه دیگه . نه خیر ! مرد که گریه نمیکنه که.

 

» در ضمن کار خونه هم هیچ وقت تموم نمیشه . به ازای هر دفعه خوردن غذا باید یک دفعه ظرف بشوری . و این یعنی فاجعه ....... . من نمیدونم این زن ها چجوری حوصلشون میشه اینقدر توی چهار وجب جا کار کنند ؟ من از همین مکان مقدس عرض ارادت خودم رو خدمت همسر آیندم ابراز میکنم و میگم ما چاکرتم هستیم گاوچران. این ظرف شستن و جارو و کار های این تیپی رو بی خیال ما شو ! اصلاً ظرف یک بار مصرف میخریم که تو هم نخوای ظرف بشوری . دندم نرم پولشو میدم .

 

» در این عکس لزوم وجود یک نماز خونه رو میبینید برای بچه هایی که از صبح تا شب کتابخونه درس میخونند و نیاز دارند بعد از نهار یه چرتی هم بزنند . البته عکاس هم بعد از گرفتن عکس ، خودش نیز به جرگه چرتیون پیوست . عکس یک

 

» اینم حیاط دانشگاهمون از یک طرف . از طرف دیگش همش ساختمونه . عکس دو

 

» اینم بدون شرح ...... عکس ٣ و عکس ۴

 

» البته پاس کردن درس ها و درس خوندن و امتحانات پایان ترم خودش قلق های خاص خودش رو داره که باید جداگانه بهش رسیدگی بشه . فعلاً این عکس رو که قبل از امتحان دینامیک از دست یکی از بچه ها گرفتم ببینید . عکس ۵

 

فعلاً به عنوان قسمت اول کافیه .

 

پ ن : حدود نصف مطالب به دلیل حفظ آبرو سانسور شد اساسی ........ . بماند چشمک

 

یا علی ....

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

به نام خدا و کلی سلام . از اون سلام های پر انرژی و پر از هیجان .

بالاخره قالب جدید بالا اومد و تقریباْ تمام عیب ها و ایراد هاش بر طرف شده .

اولین پست قالب جدید رو به سازنده قالب اختصاص میدیدم که واقعاْ سنگ تموم گذاشتند و با دقت و صرف وقت زیاد چنین قالبی رو آماده کردند . قالبی که تقریباْ از تمام امکانات وبلاگنویسی نوین برخوردار شده و یه دنیای جدیدی در مقابل مدیریت وبلاگ قرار داده .

این طراح دلسوز و پر کار شخصی نبود جز : صاحب وبلاگ دنیای راه راه که از همین جا تشکر خودمون رو خدمتشون ابراز میکنیم .البته ایشون از ما وجهی بابت طراحی قبول نکردند اما امیدوار که نه مطمئنیم که وجه اصلی رو از صاحب عطر سیب آقا ابا عبدالله الحسین (ع) دریافت کردند .
در ضمن باید خاطر نشان کنم که طراح قالب قبلی هم خودشون بودند .

به هر حال دنیای راه راه ممنونیم !

یا علی ...

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

اطلاعیه

به زودی در این وبلاگ یک قالب جدید نصب خواهد شد . . . . ان شا الله

منتظر بمانید .. وبلاگی با کلی قابلیت های خارجی ...چشمکنیشخند

فقط چند روز دیگر . . . . . خوشمزه

قالب فعلی خداحافظ ........ قلببامن حرف نزن

یا علی ....

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

بحران

یک ساعت نوشتم اما پاکش کردم

.................

گریه

بچه ها جدی دعام کنید .

* فقط اینو بگم . جمعه این هفته اول ماه رجبه ....

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

...

 

میترسم .

به ظاهر باید انسان مومنی باشم !

اما حساب و کتاب این را نشان نمی دهد . . . .

پ ن : بوی گند نفاق می آید .

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

آقای دولت نهم !

 دیشب رفته بودم عفیف آباد . بچه ها ی شیراز میدونن یکی از خیابونهایی هست که تهاجم فرهنگی و این صوبت ها ....

 بازم به مسئله حجاب فکر کردم و دیدم مسئولین شهر چقدر کوتاهی کردند و تنها این وسط کمپانی های دوخت مانتو و لباس دارند از این تنوع طلبی و مدگرایی دختران و زنان شهرمون سود میبرند . مد هایی که اگر آدم خوب بهش دقیق بشه میبینه جهت دار و خیلی تخصصی طراحی میشه تا اینکه مطمئناً با این روال تا 5 سال آینده چیزی به نام مانتو در کشور ما معنایی نخواهد داشت . چه برسه به چادر و ...

 

در مقابل این تهاجم همه جانبه ، بی کفایتی و بی فکری مسئولین شهر حال آدم رو به هم میزنه .

موقعی هم که میخواند کار کنند اینقدر کلیشه ای و اینقدر مسخره با این موضوع برخورد میشه که ما به ظاهر مذهبی ها هم از رفتار هاشون خسته میشیم . همین دیوار نویسی ها و نمایشگاه های به درد نخور پارکی و ....

 

ای کاش یک ارگانی پیدا میشد یک سال وقتشو روی روانشناسی و جامعه شناسی این موضوع میگذاشت و یک تکلیف منسجم و مرتبی برای تمام ارگانهای کشور صادر میکرد . یک تحقیق و پژوهش حسابی .

 

بدبخت نیروی انتظامی فکر کرده خودش به تنهایی میتونه مشکلات را با طرح امنیت اجتماعی حل کنه.

قوه قضاییه ، صدا و سیما ، نشریات و مطبوعات ، آموزش و پرورش ، ان جی او ها و مراکز خصوصی و نیمه خصوصی مرتبط و هر جایی که شما فکرشو بکنید باید با تمام قوا کار کنه تا شاید در صدی از این تهاجمات رو بتونه خنثی کنه .

 

پ ن : آقای دولت نهم ! از ترس اینکه مُهر تحجر روتون نزنند ، به این رفتار ها بی اعتنائید ؟!!!

 

یا علی ...

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

روح الله

» یکی از نزدیکان امام (ره) نقل میکردند یک روز موقعی که به جماران رفتم دیدم حضرت امام (ره) روی یک صندلی چوبی خشک و در سرمای به شدت سوزان زمستان بدون هیچ وسیله گرمایشی نشسته اند و از سرمای هوا رنگ دست و صورتشان تقریباً کبود شده بود و از سوز سرما به شدت سرما خورده بودند . علت را جویا شدم فهمیدم قسمتی از غرب ایران به کمبود نفت مواجه شدند و امام بدلیل همدردی با آنها تمام وسایل گرمایشی جماران را جمع کرده اند .

» خانم زهرا اشراقی :دو صفت اخلاقی امام برای من همیشه جالب توجه بوده اند . یکی اینکه از یک طرف می دیدم که امام در حسینیه جماران بر سر امریکا فریاد میکشیدند ، آنجا مظهر قدرت بودند . از طرف دیگر وقتی از حسینیه بیرون می آمدند ، در منزل خودشان مظهر لطف و عطوفت بودند و مظهر مهربانی .  روزی در حالی که امام از حسینیه بیرون می آمدند – فکر می کنم اوج جنگ ایران و عراق بود – به من گفتند که : " بیا توی حیاط قدم بزنیم "
در آن روز ایشان در حسینیه صحبت های بسیاری درباره ی امریکا و تنفر از آن کرده بودند ، ایشان به من فرمودند : " بیا ببینیم این غنچه گل کِی باز میشود ؟ چند روز طول میکشد که این غنچه باز شود؟ "

» بعضی از شعر های امام برای خانم فاطمه طباطبایی : ( ایشان که عروس امام هستند جهت حل مسائل درس فلسفه خود از امام کمک میگرفتند )

فاطی که فنون  فلسفه می خواند                      از فلسفه فاء و لام و سین میداند
امید من آن است که با نور خدا                           خود را ز حجاب فلسفه برهاند

فاطی ! به سوی دوست سفر باید کرد                از خویشتن خویش گذر باید کرد
هر معرفتی که بوی هستی تو داد                     دیوی است به ره ، از آن حذر باید کرد

فاطی ! تو و حق معرفت یعنی چه ؟!                دریافت ذات بی صفت یعنی چه ؟!
نا خوانده الف ، به یا نخواهی ره یافت               نا کرده سلوک موهبت یعنی چه ؟!

» به محضر امام رفتیم ، با توجه به سوابق رفاقتی که این دو با هم داشتند امام به او فرمود : آقای واعظ زاده ما به خاطر رفاقت با شما همیشه بهره ای را هم میبردیم چه از مباحث علمی و چه از اشعار ادبی ، تا امام این را فرمود مرحوم واعظ زاده شروم کرد به خواندن رباعی :

گیرد همه کس کمند و من گیسویت             جویَد همه کس هِلال و من ابرویت
در دایــــــــره دوازده برج تـمام                      یک ماه مبارک است آن هم رویت

امام هم فی البداهه این رباعی را در پاسخ او فرمودند :
گشود چشم نگارم ز خواب ناز از هم                   نظر کنید در فتنه گشت باز از هم
تو در نماز جماعت نرو که می ترسم                   کشی امام و بپاشی صف نماز از هم

بعد مرحوم واعظ زاده شعر معروف مولوی را خواند که :
بشنو از نی چون حکایت میکند              وز جدایی ها شکایت میکند

امام در پاسخ فرمودند :
نشنو از نی کآن نوای بینواست                   بشنو از دل کآن حریم کبریاست
نی بسوزد تل خاکستر شود                       دل بسوزد خانه دلبر شود

» حجت الاسلام سید حسن خمینی : روزی امام در ایوان منزل مشغول نماز مغرب بودند . بکبار صدای آژیر طنین انداز شد . آقا سلام پایان نماز را قرائت میکردند . من در چهره شان دقیق شدم ة هیچ تغییری در حالت چهره ایشان پدید نیامد . پس از پایان نماز نیم نگاهی به آسمان کرده و با لحنی آرام به گلوله های آتشین پدافند ها که سطح آسمان را پوشانده بود نگاهی کرد و فرمودند : " اینها را ببین ، چقدر زیبا هستند "

پ ن : بر گرفته از کتاب مهر و قهر ( گلچینی از لطایف و صلاب ها در زندگی اما خمینی قدس سره )

این کتاب ها را بخوانید: برداشت هایی از سیره امام خمینی ( ره ) - در سایه آفتاب  - پا به پای آفتاب - صحیفه دل - در سایه آفتاب

» پس زمینه های بسیار زیبا بمناسبت سالروز رحلت امام در سایت رهپویان



»
  موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی

یا علی ...

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

هجاوو

این مطلب معلوم نیست حذف نشود
---------- 

امروز دوست دارم درد دل کنم .

اصلا روایت داریم که نوشتن آرامش می آورد .

 

شاید این وبلاگ تنها جاییه که در بست اختیارش با خودمه . و این حس خوبی رو به آدم میده . یک چیز صد در صد مال خودت . ولی نه ، اینم جای خوبی نیست . ممکنه هک شه یا ممکنه یه مطلبی بنویسی دوباره چکاوک بالا و پایینتو یکی کنه ! شیطان

اینجا هم نمیشه راحت بود .

 

من حتی با امام زاده ها هم راحت نیستمخمیازه . دست وپای آدم برای حرف زدن بستست . روم نمیشه حاجت هامو بگم ! آخه همیشه فکر میکنم یه نفر وایساده میگه تو دیگه از دنیا چی میخوای ؟ راستی درسته هر کی آرزو میکنه ، معنیش اینه که توکلشو از دست داده !؟

 

اصلا چه معنی میده آدم آروز کنه . رفیقات شهید شدن ، اونوقت تو هنوز آروز داری !! هنوز طنز مینویسی !!!

                     انسان باید محکم باشد .

1- انسان = آدم     2- محکم = آهن   =›  1+2 انسان محکم = آدم آهنی  آخ

 

بابا خب درد دلتو بگو برو پی کارت . اینقدر هم مردم رو الاف نگه ندار .

خب صبر کنم ....

درد دل ... درد دل ...

 

صب کن ...

.

.

.

اها رفتم فیلم دایره زنگی. شریفی نیا توی فیلمهایی که بازی میکنه همش به مذهبی ها خفت میده !!! چرا یک نفر یک شخصیت ثابت رو بارها بازی میکنه ؟!!!

.

نه اینم درد دلم نبود ! بذار ... اها . تنهایی و غصه و فشار زندگی . امان امان . ای عقــــــــــــش قلب.وقتی ای دل به گیسوی پریشون میرسی خودشو نگه دار .....

نه بابا اینم که تکراریه . بذار دم کوزه آبشو بخور .

یه درد دل جدید بگو ...

.

وای خدا درد دل ، درد دل . یکی پیدا شده میخوات درد دلامو گوش کنه .

نرو . وای . من انسان آرامی هستم . من انسان آرامی هستم  . تمرکز کن ! نفس عمیـــــــــق !خواب

 

.

جون خودم درد دلم نمیاد . . . اصلاً درد دل تا موقعی درد دله که گفته نشه . 

 

امید ! احمق جون ، داری این فرصت رو از دست میدی . زود باش یکی بلا نسب چیز شده میخوات به درد دلات گوش بده ..

.

وای خدااااا . هولم نکن . الان میگم .

گوشتو بیار جلو ببین خوبه اینو بگم :

................خجالت

- خیلی بی جنبه ای! یه مقدار جنبه داشته باش ! دیگه هر چیزی رو که نمیشه اینجا گفت . صابون !  

 

ای مردشور این دنیا رو ببرن که حتی نمیشه ژست " غم انگیزناکی " گرفت .

 

دیگه درد دلام بر طرف شد . خیر سرم وبلاگ به روز کردم . مردم وبلاگ به روز میکنن ، ما هم وبلاگ به روز میکنیم !

میتونید برید پی کارتون ..... خدافظ .

یا علی ...

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

ننگ مرحوم

» ما جا ماندیم . کنار گوشمنان یک ماشین آمد ،14 نفر را سوار کرد و برد بهشت . برد بهترین جای عالم . برد رفیعترین درجه ای که یک انسان میتواند به آن برسد . و ما از آن ماشین جا ماندیم . چرا؟؟؟؟؟

» از روزی که انفجار رخ داد ، میتوانی تمام بچه های قدیم و جدید کادر را در کنار هم ببینی . همه یکدل شده اند . همه برای یک هدف مشخص کار میکنند . همه یکدست . و مهمتر از همه اینکه همه دردمند شده اند . هیچ کس دیگر از نا امیدی و رخوت صحبت نمیکند . چه موهبت شیرینی ! کدام برنامه ریزی 10 ساله ای میتوانست اینقدر دلِ بچه های کادر را دردمند و یکرنگ کند ؟؟؟؟؟؟ بنازم به شهادتتان که سراسر خیر بود و برکت !

» و در آخر من ماندم و نفس . من ماندم و آلودگی هایی که شهادت را از ما گرفت . من ماندم دلبستگی هایی که آن دنیا معلوم میشود چقدر بابتشان ضرر دیده ایم . من ماندم و حسرت پاکی . حسرت اراده . حسرت جدا شدن از دنیا . و من ماندم و دست و پنجه نرم کردم با شهوات .

فکر این که در پیری بعد از مدت طولانی مریضی و زجر دادن اطرافیان، با هزار دعا و التماس داخل گور چالم کنند ، دیوونم میکنه ! خدایا خودت ننگ "مرحوم" شدن را از روی جنازه ی ما بردار ! خودت قضاوت کن ، شهید زیباتر نیست ؟ 

 یا علی ...  
  • امید رجایی