عطر سیب

عطر سیب
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
بایگانی

۲۶ مطلب با موضوع «عطر سیب» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

یک وقت هایی ...

یک وقت هایی در زندگی به یک جاهایی میرسی که حرف هایت را زده ای . یعنی چیزهایی که باید میشنیدی را شنیده ای و چیزهایی را هم که باید میگفتی ، گفته ای .
آن موقع دوست داری فقط کار کنی . خروجی داشته باشی . حرف هایت را با کارهایت نمایش دهی نه با حرفهایت ...

یک وقت هایی در زندگی به یک جاهایی میرسی که میبینی شکل گرفته ای . البته بیشتر در ذهن مردم ! جایی که دوست داری زیر برچسب هایی که به پیشانیت زده اند ، رفتار نکنی . دوست داری خودت باشی . خودِ خودِ خودت . همان خودی که تغییر میکند . درست خلاف آن مجسمه ی غیر قابل تغییر ِشخصیتت در ذهن مردم ...

یک وقت هایی در زندگی به یک جاهایی میرسی که دوست داری نقش داشته باشی .. در سریالی درامی که با بیگ بنگ آغاز شد و با دمیدن در سوری تمام میشود ، نه! دوباره شروع میشود . دوست داری توی این چند قسمتی که بازی میکنی ، یک نقش خوب داشته باشی . یک نقش مثبت . یک نقش دوست داشتنی . یک نقش بی آزار . یک نقش که بعد ها دلشان برایت تنگ شود . . .

یک وقت هایی در زندگی به یک جاهایی میرسی که تنهایی ... اینجا که میرسی ... ولش کن ... ای کاش نمیرسیدی .... !

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

اتاقش 6 تخت داشت . اسم هر 6 نفر را دم در زده بودند . آن 6 نفر افقی خوابیده بودند و ایستاده ها را نگاه میکردند . نه نه ببخشید . دو نفرشان نمیدانم خواب بودند یا چیز دیگری اما بیدار نبودند . سخت نفس میکشیدند . باید البته روی تخت خوابیده باشی تا بفهمی چه وحشتی دارد عده ی از بالا نگاهت کنند !

اینقدر اتاق شلوغ بود که نفهمیدیم از این همه آدم کدامشان همراه تخت دوم از سمت راست است . آخر سه تخت را سمت راست و سه تخت را سمت چپ اتاق چیده بودند . طوری که پای خوابیده ها رو به وسط اتاق بود .

بعد فهمیدیم ، تخت دوم سمت راست هیچ همراهی ندارد . 105 سالش بود دیگر ، یک خبر فقط باید مانده باشد و آن هم با تلفن قابل گفتن است ...

پیر مرد چروکیده ای که دندان هایش نیمه خراب بود . پوستش تقریبا له شده بود و تقریباً تمام موهای سرش ریخته بود. یکی از همان دو نفری که گفتم سخت نفس میکشید .

نمیدانم با اینکه چشمانش بسته بود اما چرا آن عینک ته استکانیش را بر نداشته بود . اصلا آدمی که متولد 1285 است مگر میفهد دیگر با عینک میبیند یا با چیز دیگری !

اصلاً مگر آن دنیا سالن انتظار دارد که چندین سال بعضی ها را قبل از ورودی قبر نگه میدارند ، تا نوبتشان شود ؟ پنج سال است در جا افتاده است و دو تا دخترش مجبورند تر و خشکش کنند !

شاید 5 سال آخر عمر هر کس ، بیشتر زمان امتحان اطرافیان است ...

اصلاً مگر مردی که 80 سالگی جبهه میرود و بعد از جنگ تنها آرزویش این است که رهبرش را ببیند ، برایش مهم است که من بالای تخت دوم از سمت راست ایستاده ام و چه فکرهایی میکنم ؟

اصلا لقب پیر ترین رزمنده جنگ هم برایش مسخره است . چه برسد به ادای دین مسئولین !

دارم به آن دلق پوسیده ی پوستی که بر دستان این روح بزرگ بافته شده است نگاه میکنم و میگویم ، فرق تو با بقیه ی شهدا این است که تو با این دستانت ، هم جهاد اکبرت را کرده هم جهاد اصغرت .

تو هم با توپ و ترکش و خمپاره عراقی ها امتحان شده ای و هم گلوله های زمان جوانیت .

درست از همان 19 سالگی که نوه ات گفت شروع به نماز شب و نماز جمعه کرده ای و هنوز ترکشان نکردی!

تو بیشتر که مشهور زمین باشی ، مشهور آسمانی ...

تختی که بالای آن ایستاده بودم  ، میزبان انسانی بود که هم خبر شهادتش را تا چند روز آینده خواهید شنید و هم خبر انسانهایی که از ادای دین به این انسانها ، تنها تشییع جنازه شان را یاد گرفته اند ...

خبر شهادت جانباز ، صفر قلی رحمانیان

 

برای بزرگتر دیدن عکس ها ، روی آنها کلیک کنید .

پ ن : 1- بازدید  روز شنبه 17 مهر 89 ، بیمارستان شیراز ، طبقه سوم ، بخش داخلی

2- با تشکر از عکس های محمد هادی خسروی

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

صدقه سری !

خیلی وقت بود موقعی که جیبم را از پول های خورد در صندوق صدقات خالی میکردم ، با یک احساس بسیار مغرورانه ای میگفتم : این هم صدقـه امروز ما ...
اما احساس رضایت کاملی نداشتم !

یک چیزی این وسط گم شده بود .... !

یعنی اینکه مثلاً اگر ما روزی میانگین 500 تومان در صندوق صدقات بیاندازیم ، آیا وظیفه مان در قبال محرومین را انجام داده ایم ... ؟؟

مدت ها در فکر بودم تا همین چند وقت پیش ! که گفتم زمانی که امامان و دین ما، این فریضه را مهم شمردند ، پشتش چه نظریه هایی داشتند ؟

یعنی حساب این را میکردند  کسی که بلند میشود میرود درب خانه ای را میزند ، اول از همه او را از تنهایی در می آورد . بعد از حال او جویا میشود . درد دل هایش را گوش میدهد . زندگیش را از نزدیک میبیند ، و سر آخر اگر لازم داشت ، پولی هم کمک میکند !
و در این امر ، چقدر اثرات تربیتی برای شخص کمک کننده هست خدا میداند ...؟!

اما امروز ( نه اینکه بگوییم حرکت کمیته امام (ره) در نصب صندوق صدقات بد است ) ، اما فرهنگ مردم ما در کمک به محرومین را عوض کرده است . و کاری کرده که یک انسان با هر اندازه صفر در حساب بانکیش ، با انداختن مثلاً یک هزار تومنی در در صندوق صدقات ، احساس انجام وظیفه میکند !

و شاید ظریف ترین نکته ای که اسلام در این روند مد نظر داشته ، همین رفع نیاز روحی و عاطفی و مالی یتیمان و نیازمندان و  همچنین دیدن زندگی های محروم از نزدیک و شکر نعمت های خداست.
که مطمئناً غیر از برخورد های نزدیک و با نصب صندوق صدقات در شهر ، تأمین نمیشود !

پ ن :
١- به اولویت بندی قرآن در  آیه 36 سوره نساء و ادامه تعبیرات قرآن در اینجا توجه کنید ...

٢- به آمار معاون توسعه مشارکت های مردمی کمیته امداد در اینجا توجه کنید. خیلی خیلی خوب است اما  باز هم رسیدگی به خویشان و آبرومندان فامیل و دوستان ، جایگاهی در این سیستم ندارد !!

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

+18

بعضی قضیه ها سراغشان رفتن ، به قیمت آبرویت تمام میشوند و ممکن است برداشت های نا مناسبی نسبت به آن رخ دهد . اما این ترس با عث از بین رفتن صورت مسئله نمیشود !

از جمله این بحث ها ، مسائل +18 جامعه است که شبانه روز تک تک افراد جامعه ما به نحوی با آن گلاویزند و خب ... خبری هم از رسیدگی آنچنان به مشکلات بوجود آمده در این زمینه نیست .

با این مقدمه خواستم وارد بحث "بحران جنسی" جامعه شوم و اینکه تا کی قرار است ، بررسی و بحث در مورد این قضیه مسکوت بماند و صحبتی نشود ؟

شاید اگر 20 سال پیش میگفتیم باید با زیر سیبیلی رد کردن این قضیه خیلی بزرگش نکنیم ، حرف درستی بود اما در حال حاضر که محرک های جنسی اعم از خیابان ها و مهمانی ها و فیلم های داخلی بگیر تا حجمه گسترده تحریکات ماهواره ای و اینترنتی و هالیوودی ، به طور تصاعدی در حال افزایش است ، نمی شود خود را به خواب خرگوشی زد و چشم را بر این مریضی اتفاق افتاده بست .

خب از چند سال پیش که مثلاً بحث خانه عفاف پیش آمد، تا چندی پیش که آقای مطهری در مجلس بحث ازدواج موقت دبیرستانی ها را به وسط کشید ، هر از گاهی مسئولین دلشان میخواهد کارهایی کنند اما همیشه این حرفها در حد گفته باقی ماند و بحران جنسی مملکت ما فراموش شد .

البته اگر هنوز کسی شک دارد که من باید از کلمه "بحران جنسی" استفاده کنم یا خیر ، بهتر است سری به آمارهای نیروی انتظامی و قوه قضایه و آموزش پرورش بزند ، تا بفهمد آنقدرها هم که فکر میکنیم جامعه ما سالم نیست !

 عده زیادی هستند که الان به یک سنی رسیده اند که نه ازدواج کرده اند و نه میتوانند دیگر خودشان را نگه دارند . و فشار عاطفی و جنسی و غریزه های مثل میل به جنس مخالف و .... تابشان را بریده است و ممکن است هر روز یک تصمیم اشتباه بگیرند .
با اینها باید چه کرد ؟

باید با وجود بمباران تحریکات جنسی و عاطفی بگوییم صبر کنید ؟؟
باید بگوییم تنها راه حل شما ازدواج است ؟

خب حالا به هر دلیلی سن ازدواج بالا رفته است . پسر و دختر حداکثر از 18-20 سالگی چشم و گوششان باز شده است . نیاز دارند . میل دارند . آن درصدی که ازدواج میکنند خب مبارکشان باشد ، اما آن گروهی که موفق به ازدواج نمیشوند ، باید در کوران گناه و عذاب وجدان و خطر های مقابلشان بسوزند ؟؟
خطرهای جبران ناپذیری که اگر حتی یک بار هم اتفاق بیفتند ، کار از کار گذشته است و ....

چه کار کنیم حالا ؟

بدیهی است قبل از اینکه بحث ازدواج و ازدواج موقت و ... مطرح شود ، باید یک بازنگری کلی در بحث ترویج اخلاق و فرهنگ دینی در جامعه رخ دهد که اگر یک جامعه عامل بازدارنده فرهنگی نداشته باشد ، هر مسئله ای که فکرش را بکنید ، از حد تعادلش خارج شده و خراب میشود .

دومین نکته مسئله سلامت خانواده است . خانواده ای که به اندازه کافی و نرمال به بچه اش محبت و رسیدگی میکند و او را خوب تربیت میکند ، فرزندی به جامعه تحویل میدهد که برای داشتن یک هم صحبت و یک همراه و یک معشوق ، سلامت خودش را به هر قیمتی به خطر نمی اندازد .

بحث هایی مثل ترویج دین و اخلاق همچنین ورزش و تربیت خانوادگی ، خیلی خوبند ، یعنی تأثیرات بسیار خوبی دارند ، اما آیا واقعاً ورزش و تهذیب و یا تربیت خانوادگی ، نیاز فطری انسان را برطرف میکند ؟

خب اسلام و دین ما قبل از* توصیه به تقوی و خویشتن داری و امید به رحمت خدا و ترس از غضب الهی ،  برای این مشکل قدیمی ، دو راهکار دارد . یکی ازدواج و یکی هم ازدواج موقت . ( اینکه گفتم "قبل از" ، به ترتیب ِ آیه 31 و 32 سوره نور توجه شده است! )

خودمانیم ازدواج موقت در چشم جامعه ما خوب نیست ، یعنی یک پدر حاضر است زیر سیبیلی ارتباط مخفی دخترش با دوست پسرش را تحمل کند ، اما نمیتواند برچسب صیغه شدن را به آن بچسباند !
اما این فرهنگ باید جا بیفتند که صیغه موقت درست است که شأن خوبی ندارد اما یقیناً از خودارضایی و زنا و دختر/پسر بازی و تنوع طلب شدن و آن همه اثرات مخرب دنیوی و اُخرویش بهتر است !!

اما ازدواج هم در ذهن مردم درد سر های خاص خودش را دارد ، آمار طلاق ها و عدم آگاهی و ترس جامعه ، و مشکلات معیشتی ازدواج ، اینقدر زیاد هست که مردم را حتی از اسمش بترساند ! ( البته ترویج ازدواج صحیح و به موقع و ساده ، نیاز به کار فرهنگی خوب و تخصصی دارد که بنظر میرسد سالها شروع شده است و سالها هم طول بکشد  ...)

›› اینکه " الآن  باید چه کنیم؟ " ، شاید به چند دسته تقسیم شود و باید از منظر های مختلفی به آن نگاه کرد :
مثلاً شاید راهکارهایی که برای جوانان دبیرستانی مؤثر است برای دختر و پسر دانشگاهی صادق نباشد و یا حتی داروهایی که برای دختران تجویز میکنیم شاید به درد پسران نخورد . باید بررسی شود چه جنسی در چه سنی دنبال چه میگردد ؟

یقیناً دختر و پسر دبیرستانی مشکل اولش نیاز جنسی نیست و بیشتر، بحث های عاطفی برایش نقش ایفا میکند . و مطمئناً یک پسر  24 - 26 ساله جزء اولین یا حداکثر دومین دغدغه هایش ، رفع نیاز جنسی است .
و ما نمیتوانیم کلی بگوییم بیایید برای همه ی جوانان، سن ازدواج را کاهش دهید یا اینکه ازدواج موقت را باب کنید !

و یا حتی شاید ریزبینانه تر که نگاه کنیم ، راه حلی که در تهران جواب میدهد در اردبیل با آن فرهنگ خاص خودش جوابگو نباشد و ...
یا باز هم ریزبینانه تر ، تفکیک کنیم جوانان را به گروه های مذهبی و غیر مذهبی ، پولدار و غیر پولدار ، و ... و ارائه راهکار برای هر کدام به صورت مجزا و متناسب با فرهنگ و روحیات و امکاناتشان .

›› تمام این حرفها را زدم (که بعضا همه هم به آن واقفند) ، تا به این نتیجه برسم که هر راهی که باید پیش بگیریم ، این راهی نیست که جامعه ما انتخاب کرده است . یک چیزی اینجا باید تغییر کند . و سریع هم باید عوض شود . چون عطشِ شهوت و عاطفه جوان ، کار فرهنگی بلند مدت نمیفهمد . نصیحت و نکته هم نمیپذیرد . اصلا به قول روایت ، دلی که برآن شهوت حاکم شد ، حکمت نمیپذیرد !
شاید خانواده ها باید یک مقدار واقعی تر به نیازهای جوانانشان نگاه کنند و شاید باید یک اختیاراتی به آنها بدهند ، که قبلاً نمیدادند ... !!؟؟ ( البته حلال )

نمیدانم ، نظر شما چیست ؟

پ ن :

1- اینکه متأهلین ما هم مشکلات جنسی دارند و تنوع طلبند و هنوز چشمشان میدود ، بحث من نیست و باید جدا به آن پرداخته شود . بحث من جوانان مجردی است که روزانه گوهر وجودی خود را برای یک ارتباط ساده و پیش پا افتاده از بین میبرند و سالها عمر خود را تباه میکنند .

2- قربان قدیم ها که پسر ها از 13-14 سالگی وارد کار پدرشان میشدند و 20 سالگی مرد زندگی ، و دخترها هم 16 سالگی راهی خانه بخت میشدند .

3- یقیناً عده ای هستند که میگویند اگر همه چیز را آزاد گذاشته بودند اینقدر بدبختی نداشتیم و همه ی بدبختی ما از حلال و حرام دین خداست !!
دوستان گرامی دوهزار و پونصد جواب برای این قضیه وجود دارد ، اما لطفاً طرح هایی رو مطرح کنید که به عرف جامعه ما تناسخ داشته باشد . مملکتی که غیرت و ناموس و شرف، از دین و ایمان، بُردش بیشتر است ، قابلیت اجرای چنین طرح هایی را ندارد .

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

بدبخت ها

خودمان هم میدانیم این راهی که وسطش گیر کرده ایم ، بالایش بهتر از پایینش است .

اما بعضی ها اینقدر پایین رفتن و سرازیری را دوست دارند که میگویند میرویم تا آخرش . اصلا بالایی هم وجود ندارد . پایین رفتن زیاد هم خب که میدانید ... برای زانو ها ضرر دارد، جوری که شاید تا آخر عمر هیچ وقت نشود بالا رفتن را تجربه کرد .

بعضی ها هم اعتقاد دارند که بالا روشنایی است . با این که سربالایی رفتن سخت تر است اما میروند. آنقدر میروند تا به قله برسند .
و البته همیشه عده کمی بودند که توانستند در قله های کوه عکس یادگاری بگیرند ....

دیگر کاری به آن گروه ندارم که همیشه وسطند ، سه چهار روز پایین میروند ، سه چهار روز بالا.
راستش را بخواهید ته دلشان نه از اون روشنایی بالا بدشان می آید ،
و نه از آن لذت در سرازیری دویدن. بدبخت ها هیچ وقت هم به جایی نمیرسند!

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

شعر برزیلی

یک شاعر برزیلی میگوید :

هر وقت وبلاگت نویسیت نمی آید

ننویس ! مگرنه فحش هایی که میخوری بیش از کامنت هایی میشه که دریافت میکنی !

که اینجا میخوری و دریافت میکنی ، قافیه های شعر محسوب میشوند لبخند

  • امید رجایی