عطر سیب

عطر سیب
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
بایگانی
  • ۰
  • ۰

روز مرد !!!

بسم رب العلی

سخنی با خانم ها در روز "مرد"

امروز با توجه به گسترش سطح تحصیلات و افزایش فعالیت های اجتماعی بانوان، در آمد زایی و تاثیرگذاری در بنیان خانواده دیگر مرد به تنهایی مدیر خانه نیست.
این روزها زنها خیلی وقت ها شم اقتصادی بهتری نسبت به مردها دارند و در بحران ها مشاور خوبی برای مردانشان میباشند.
اما اتفاقی که در پی افزایش مدیریت خانم ها در خانه در تمام شئونات زندگی افتاده است کمرنگ شدن نقش مرد در بنیان خانواده است.
منظور از مرد، شخصی است با خصوصیات فطری یک مرد. که باید جسور، ریسک پذیر، با شهامت، شجاع، مقتدر، مدیر و مدبر و .... باشد.

حال این مرد تبدیل شده است به شخصی ضعیف، بدون اراده و ترسو با دامنه ریسک پذیری پایین که قدرت تغییر شرایط خودش را ندارد. چه برسد به دستگیری دیگران و رسیدن به صفات عالی مثل فتوت و جوانمردی !

شبه مردانی که یادگرفته اند دل همه را به دست آورند. بقیه از آنها بیگاری کاری میکشند و نمیتوانند حقشان را از کسی مطالبه کنند ...

 

اگر پسرتان را در حین دعوا با پسر همسایه ببینید که دارد بخاطر توپش دعوا میکند چه عکس العملی نشان میدهید؟ اغلب خانم ها حاضرند توپ خودشان را به پسر همسایه بدهند و فردا برای پسرشان یک توپ جدید بگیرند اما نگذارند پسرشان حقش را از رفیقش بگیرد گرچه خونی از دماغش بیاید.

مردمان شهر نشین اینگونه بزرگ شده اند. اگر میبینید که روستاییان عنان مدیریت شهر را بدست گرفته اند، در فعالیت های اقتصادی موفق ترند، سرِ تحصیل کرده ها کلاه میگذارند و به ریششان میخندند ناشی از این نوع تربیت است.

و فاجعه اینجاست که چنین مردانی پدر پسران جدید شده اند و خدا به داد پسران سی سال دیگر برسد! 

این فاجعه در مورد زن های خانه دار هم صدق میکند. زن هایی که حاضرند یک آب باریکه کارمندی داشته باشند و مردشان ساعت 3 بعدازظهر کنچ دلشان باشد، تجارت نکند، ریسک نکند اما شوهرش کاملا در کنترل او باشد.

مردی که می بایست مثل باز شکاری باشد، تبدیل به مرغ عشقی شده که نهایتا سلطان قفس خانه شان است! آن هم اگر از ماده مرغ کتک نخورد!

شما زن ها متهمید ! متهم به زندانی کردن شوهر هایتان. متهمید به چیدن بال مرد ها. متهمید به کنترل بیش از حد آنها . متهمید به بی غیرتی آنها چرا که دیگر این چیزها را عقب ماندگی میدانید.
شما مادرها متهمید به لوس بودن پسر ها. اینکه نمیتوانند در سن سی سالگی برای خود کاسبی راه بیندازند. به اینکه نمی توانند یک تصمیم قاطع بگیرند.

مرد باید سلحشور باشد. شجاع باشد. خطر پذیر باشد. شما خصوصیات زنانه تان را به  مردان تحمیل کردید که حالا اهل مسامحه شده اند. اهل مدارای بیش از حد. اهل اگر یک سیلی خوردی آن طرف صورتت را هم بگیر تا یکی دیگر بزنند.

اگر روز اولی که صاحب کار به شوهرتان زور گفته بود حاضر بودید یک ماه بدون حقوق بگذرانید اما مردتان با عزت کارش را رها کند و به دنبال کار دیگری برود، حالا اینقدر مردتان متزلزل نبود.
اگر بعد از یک سال بی پولی یا اولین شکست مالی اورا آنقدر تحقیر نکرده بودید، الآن اینقدر بی اعتماد به نفس نبود.

اگر بجای کلاس موسیقی و ناخن بلند گذاشتن پسرتان، چهارتا کلاس دفاع شخصی رفته بود حالا اینقدر شخصیتش ضعیف نبود.

اگر در کوچک ترین تصمیمات زندگی بجای پسرتان تصمیم نمیگرفتید، الآن میتوانست مردی قدرتمند باشد.

اگر گذاشته بودید همسرتان شغلش را گسترش دهد و از ارتباطش با چهار تا زن غریبه نمیترسیدید الان بجای اینکه برای کار شوهرتان به این و آن رو بزنید، برای کارخانه یا دفترش دنبال کارمند و نیرو بودید.

 

ما مردان از کنترل شدن بدمان می آید. احساس خفگی میکنیم. 

دلمان میخواهد زن بگوید گوشت بگیر بیا تا اینکه بگوید حقوقت را کی میگیری گوشت در خانه نداریم !
ما مردها بدمان می آید بدانید در حسابمان چقدر پول هست. چرا اینقدر اصرار به مدیریت مالی خانه دارید؟ شما تحمل بالا و پایین را ندارید.
بگذارید مردتان رها باشد.
بقرآن مردهای خطر پذیر، بی چهارچوب، آزاده، جگر دار، ، برای شما هم جذاب ترند.

پ ن :
البته که پدرها و خود آقایان هم در این ماجرا کم مقصر نیستند.

نظر شما چیست ؟
 

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

بمناسبت روز معلم بد نیست بپردازیم به یک استاد که در زندگی اغلب ماها نقش آفرینی کرده و موجبات تغییرات و تحولات بسیاری در زندگی ما را فراهم کرده است.

 

حجت الاسلام انجوی نژاد و مجموعه رهپویان وصال، شاید نقطه عطفی در دهه هفتاد در عرصه هیئت و فرهنگ ایران بود. یک جهش از فرهنگ تقدس گرایی افراطی روحانیت به سمت مردمی بودن و جوان گرایی روحانیون.

اگر به فرهنگ و ارتباط مردم و روحانیون قبل از ورود امثال حجت الاسلام انجوی نژاد نگاه کنیم، بیشتر به یاد روحانیون پیر و نورانی می افتیم که یا دولتی بودند و غیر قابل دسترس، و یا مردمی بودند اما با درجه تقدس گرایی بالا.

همان محبوبیت و نفوذ قلبی روحانیت بین مردم که در زمان پهلوی و تحریم تنباکو و نهضت مشروطه در اوج خود بود و بعد ها به انقلاب اسلامی منجر شد. اما با تلاش های مخرب امثال کسروی ها و فعالیت های فراماسونری ها جهت تقدس زدایی از دین و روحانیت، و در کنار آن فاصله گرفتن روحانیون از مردم و  اشرافی گری آخوندهای دولتی، این محبوبیت به سمت صفر افول پیدا کرد.

در برهه ورود جوانان روحانی به عرصه ارتباط با مردم، فصل جدیدی از این ارتباطات شکل گرفت و نقطه طلایی این ارتباطات، (برخلاف دوره های گذشته که بیشتر روحانیت با کسبه و بازاریان و افراد میان سال و بزرگسال مانوس و دم خور بودند)، ارتباط با جوانان و دانشجویان بود.

ورود حجت الاسلام انجوی نژاد با رویکرد متفاوت و تعریف جدیدی از هیئت داری بر خلاف شکل سنتی و قدیمی، مخالفت ها و مقاوت های بسیار زیادی در قشر مذهبیون و قدمای شیراز و استان برانگیخت تا جایی که به پخش کردن شب نامه و تهیه گزارش های محرمانه اطلاعاتی و پرونده سازی های متفاوت منجر گردید.

 

طولی نکشید که این نوع سبک از هیئت و سخنرانی و ارتباط با جوانان و شکستن تابو های یک روحانی مقدس نما و پرداختن به مطالب جسورانه با کلامی خاص، شخص ایشان و رهپویان وصال را به یکی از بزرگ ترین مراکز تجمع جوانان شیراز و کشور تبدیل کرد و به طور خاص تربیت نسلی جدید با نگرشی نو شکل گرفت.

تجربه ای که به آرامی مورد استقبال دیگر شهرها و دیگر هیئت ها قرار گرفت و طلبه های جوان و خوش فکر جسارت بیشتری پیدا کرده و در اقصی نقاط ایران دست به کار و وارد گود تربیت نوجوانان و جوانان شدند.

 

اگر نیک بنگریم حجت الاسلام انجوی نژاد یک فرهنگ جدید از روحانیت و آخوند بودن تعریف و پیاده کرد. فرهنگی خاص که شاید با مذاق بسیاری از روحانیون قم و حوزه های علمیه متفاوت بود.

 

در قسمت دوم پرداختن به شخصیت حجت الاسلام انجوی نژاد قصد دارم به سبک زندگی دینی تعریف شده در این سیستم بپردازم:

شاید همه ی ما با خیل بسیار زیادی از هیئت ها و مجموعه های فرهنگی مواجه بودیم که بعد از گذشت چندسال تبدیل شدند به یک پوسته ی بی محتوا که تنها از هیئت، یک شکل و ساختار و چند جلوه ی تصویری در کلیپ ها و رسانه هایشان باقی مانده بود.

یا تبدیل شدند به مرید های عرفانی فلان استاد و مخاطبین ترک دنیا گفته در پستو های شخصیشان که بدنبال کسب امتیاز های متافیزیکی و خرق عادت گشته بودند.

یا در پیچ و خم های امتحان های روزگار با هزار و یک دلیل تبدیل شدند به یک اپوزوسیون ، و مسجد ضرار دومی را شکل دادند.

البته اینکه نمیشود مجموعه فعلی را عاری از ایرادات شکلی و محتوایی دانست اما نکته قابل توجه این است که جوانان تربیت شده در این فرهنگ از لحاظ اجتماعی و اخلاقی و فرهنگی، نزدیک به معیارهای یک انسان تراز انقلاب شده است، بطوریکه چنان خار چشم منافقین و معاندین نظام شد که مورد حمله تروریستی و شهادت 14 تن از یاران این مجموعه در سال 1387 گردید.

امروزه حاصل این تفکرات شده است فعالیت های جهادی از غرب تا شرق کشور ، شده است تحصیل خیل بسیاری از جوانان و ورود به عرصه های مدیریتی کلان استان و کشور ، شده است هیئت ها و مدارس و مجموعه های فرهنگی که توسط تربیت شدگان همین نهضت شاخ و برگ پیدا کرده و هر کدام شریان علمی و معرفتی جدیدی برای نسل های بعدی خود جاری  و ساری ساخته اند. شده است کسبه و معلم ها و مخاطبین عامی که رضای خدا را در عمل و رفتار صالح میدانند تا صرفا غور کردن در عرفان و اخلاقیات و مداحی و سینه زنی و  پرداختن صرف به شعائر دینی.

مسئله بزرگ دیدن دایره انقلاب و جا داشتن و جا دادن به تمام سلیقه ها در دایره انقلاب و سربازان امام زمان (عج) از دیگر خصوصیات تربیتی است که در جمع تربیت شدگان این استاد نهادینه شده است.

این دیدگاه و جا داشتن برای انواع پوشش ها و سلایق، هنوز که هنوز است خط قرمز های بسیاری از علما و منبری ها و مجموعه های فرهنگی است.

 

حال این مجموعه خصوصیات، ایجاد و زمینه سازی حرکت های مختلف، شخص حجت الاسلام انجوی نژاد را به یک چهره تاثیر گذار در فرهنگ عمومی هیئت داری و ارتباط با جوانان تبدیل کرده است که به جد نمیتوان آثار و برکات این پویش چند ساله را در کشور نادیده گرفت.

یقیناً این مطلب کوتاه نمیتواند تمام ابعاد و برجستگی های شخصیتی و تربیتی ایشان را نشان دهد اما شاید یک روز بتوان بررسی کرد این شیوه تربیتی "استاد و شاگردی" که ریشه در دوران دفاع مقدس دارد، و با چاشنی اخلاص و توسل، ساری و جاری گشته و هدفش عاقبت بخیری جامعه و تک تک اصطلاحاً "بچه های کانون" است، چه ویژگی ها و برکات دیگری داشته و خواهد داشت.

 

 

 

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

دعای آخر

سلام 
امروز جمعه 19 مهرماه 98

 

هیچ کس دیگه اینجا رو نمیبینه !

 

شاید بعد از مرگ کسی سری به اینجا بزنه 

 

امروز از خدا عجل وفاتی م رو خواستم ...

 

خدا کنم که پاک و بدون حق الناس بریم .

 

دنیا ارزش هیچی نداره 

 

هر کی هستی میخونی .... حلال کنید ...

 

الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ أَمَلًا

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

پلاسکو

بسم رب الشهدا و الصدیقین



در بحران " عظیمی " که در کشور بابت فاجعه #پلاسکو به راه افتاده است، اول باید تسلیت عرض کنم خدمت تمام مردم ایران و بویژه خانواده آتش نشان های غیور و شجاعمان که در عین حالی که ساختمان را از سکنه خالی کرده بودند و آتش را مهار، اما مردانگی و غیرتشان اجازه نداد کارشان را نصفه نیمه رها کنند و به جستجو ادامه دادند .

در ثانی یادی کنیم از رزمندگان و جانبازان و شهدای مدافع حرم و مرزبانان غریبمان که در اغلب اوقات بابت بحث های امنیت ملی و یا دلالی دیگر، حتی از انتشار خبر شهادتشان هم دریغ میکنند، حال چه برسد به ساختن پویش و هشتک و اعلام عزای عمومی و برگزاری جلسه ستاد بحران و پخش 24 ساعته از شبکه خبر و مابقی شبکه های داخلی و خارجی !!

واقعا از دست دادن جان حتی یک آتش نشان در این حادثه امری بزرگ و مصیبتی عظیم بود، اما مارا چه شده است که حتی احساساتمان را داریم سیاسی و جناحی خرج میکنیم و ترجیح میدهیم برای از دست دادن پای یک سرباز جهت نجات یک " سگ " تجمع هزاران نفری در بیمارستان بکنیم، اما برای شنیدن خبر شهادت مدافعان حرم که برای جلوگیری از تخریب هزازن #پلاسکو در کشورمان، زن و فرزند و خانواده خود را رها کرده اند و در غربت میجنگند، حتی نچ نچ هم نکنیم . و نه تنها نچ نچ نکنیم بلکه به دید روشن فکری هزازان برچسب دیگر هم بهشان بزنیم. عکس بالا گوشه ایست از آوارهایی که معلوم نیست چند هزار ساعت کار یا بهتر بگویم چند میلیون ساعت کار باید در فضای امنیت و صلح بشود تا آوارها برداشته شود و دوباره ساخته شود ؟؟!!

بیاییم امشب ضمن قرائت فاتحه برای شهدای آتش نشان #پلاسکو ،یادی کنیم از آتش نشان هایی که نه در ساختمان پلاسکو ، بلکه کیلومتر ها دورتر از آب و خاک کشورمان هنوز جسدشان به دست خانواده هایشان هم نرسیده است ، که اگر نبود رشادت و مردانگی و غیرت آن ابر مرد های اسطوره ای، باید روزانه شاهد هزاران حادثه نظیر پلاسکو در آب و خاک کشورمان بودیم.

 

  • امید رجایی
  • ۱
  • ۰

نجات

لا اله انت سبحانک انی کنت من الظالمین ...
.
.
.
.
فستجنا له و نجیناه من الغم و کذلک ننجی المومنین .........
  • امید رجایی
  • ۱
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

داستان سوریه و مدافعان حرم این روزها برای همه ی ما یک داستانی شده است که براحتی نمی توانیم از خیر آن بگذریم و به آن فکر نکنیم.

شاید یک روزی باور اینکه دوباره درب جهاد و شهادت باز شود و ما مثل تمام مردم دیگر به زندگیمان برسیم و زندگیمان را ادامه بدهیم و چند صباحی یک بار تاسفی بخوریم و سینه ای بزنیم و آرزو کنیم که ای کاش در صف یارن مبارزمان بودیم، برایمان بسیار دور از ذهن بود.

اما واقعیت همین شده است که عده ای از همین رفقایمان دارند جهاد میکنند و ما داریم فقط افسوس میخوریم و زندگیمان را میکنیم.

اصلا باورمان نمی شود یک عده ای با همین سن و سال خودمان، از همین هیئت ها و مسجد های محله مان توفیق جهاد رودررو با خوارج زمان را پیدا کرده اند و  هر روز خبر شهادتشان ....

اما وقتی بیشتر به خودم فکر میکنم که چرا اینقدر به سوریه رفتن علاقه دارم اما دست و دلم برای مثلاً کار فرهنگی در مسجد محله مان به کار نمیرود، به خودم و امثال خودم شک میکنم.

شکی نیست که آن نوع جهاد در سوریه اگر بنا به شناخت وظیفه و با اخلاص و رضایت خدا باشد، بهترین توع عاقبت بخیری و رسیدن به آرزوی سال های دراز است، اما آیا اگر به من بگویند برو در مسجد محله ات کار فرهنگی بکن و بعد از 80 سال با دست و پنجه نرم کردن با مریضی و مشکلات دنیایی و معیشتی  بمیر و رضای خدا برای تو این است و نه آن، به همان اندازه با علاقه پیش میروم ؟؟؟؟

 

پس به من حق بدهید به اخلاص و ایمان و میزان دخالت هوای نفس در خودم شک کنم که مطمئنا راه دوم را انتخاب نمی کنم کما اینکه تا به حال به توجه به فرمایشان رهبری مبنی بر جهاد فرهنگی و کلی اعلام جهاد دیگر ، انتخاب نکرده ام !!!!

شاید اینکه شهید خطابمان کنند ، عکسمان را بزرگ کنند ، قهرمان صدایمان کنند، شناخته بشویم ، بدون دردسر بپریم توی بهشت و ... اینقدر هوای نفسمان را قلقلک میکند که سراغ این کارهای گمنام و پردردسر و اعصاب خورد کن و هزینه بر نمی رویم.

من شک ندارم آنهایی که توفیق شهادت پیدا کرده اند ، در زندگی قبل از جهاد مسلحانه شان هم جهاد گر بودند و اگر شهید هم نمیشدند ، برمیگشتند و به جهاد خود در زمینه فرهنگی ادامه می دادند.

 

منی که با بردن اسم سوریه و جنگ خانواده ام به هم میریزد و آب خوش از گلویشان پایین نمیرود، باید مقداری به زندگی چند سال گذشته خودم بیشتر نگاه کنم که مگر چگونه زندگی کرده ام که این قضیه برای آنها اینقدر سنگین تمام شده است.

کسی که جهادگر باشد، خانواده اش درک کرده اند که این بابا کارش جهاد است. تا امروز در مسجد و حسینیه و دانشگاه و مدرسه و کف مهمانی های قوم و خویش جهاد میکرده، حالا میخواهد برود سوریه !

پس من و امثال من اول باید یک فلاش بک به خودمان بزنیم، بعد از فراق سوریه ندبه و ناله کنیم ....

 

پ ن :

فارغ از این استدلال ها و این باید و نباید ها ، می ترسم از روزی که این دنیا ما را به جایی رسانده باشد که از جنگ و شهادت ، عکس چند رقیق شهید بر دیوارمان باقی مانده باشد و خاطره هایی که در بین صفر و یک اعداد زندگیان بوی حرام و حق الناس و خسارت دنیا و آخرت را گرفته باشد ....

برایمان دعا کنید ... حال دلمان خوب نیست ...


  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

با تو بودن

بسم الله الرحمن الرحیم

این شبهای که روضه میرویم و هر کداممان به نحوی در عزای اباعبدالله شرکت میکنیم، و زیارت عاشورا می خوانیم یک سوال ذهنم را درگیر کرده است ! چرا اینقدر روضه سیدالشهدا ع تازه است ؟ مگر اینها همان روضه های سال گذشته نیست که برایمان خواندند ؟؟ پس چرا اینقدر هنوز سوز دارد ؟ 

اصلا داستان این کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا چیست ؟

نکند ما هم داریم انتخاب میکنیم که حسینی باشیم یا یزیدی ؟ نکند تا ظالم و مظلوم در دنیا هست ما داریم انتخاب میکنیم که حسینی باشیم یا یزیدی ! البته گروه دیگری هم بودند که نه حسینی بودند و نه یزیدی . مزرعه ای داشتند و باغی و زندگی جمع و جوری و برای خودشان زندگی میکردند. بهترینشان از قتل حسین ع ناراحت شدند و گریه کردند . عده ای هم خوشحال ! ( و هذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان بقتل الحسین .... )



تا ظالم و مظلوم در جهان است داستان کربلا ادامه دارد ... آنان که در زندگی کلاه خود را میگیرند تا باد نبرد ، در لشکر یزید نیستند، اما در لشکر حسین ع هم نیستند. سینه زنشیان هم بی معنی است. مثل نچ نچ نچ گفتند شنیدن خبر بمباران مراسم ختم در یمن است توسط آل سعود با ۷۰۰ تن کشته و زخمی! 

نچ نچ تان قبول . . . اما یادت باشد آنهایی که با حسین بودند به نچ نچ اکتفا نکردند . هزینه دادند .. جان و مال و ناموسشان را در دفاع از حق و مبارزه  با باطل خرج کردند. 

آن سینه زن ها و گریه کن هایی که اهل هزینه کردن نیستند، امام حسین ع را برای شوهر دادن دخترشان و شفای مریضشان و زیاد شدن رزق و روزیشان میخواهند که البته امام حسین ع هم با کرم است و میدهد. 

یادمان نرود که از زیارت عاشورا یاد گرفتیم امام حسینی شدن دو شرط دارد : سلم لمن سالمکم

و حرب لمن حاربکم...


آن دینی که فقط دوستی دارد و دشمنی ندارد ، دین ناقصی است . دین ما، هم امام حسن ع دارد هم امام حسین ع . به وقتش هم سازش دارد و هم دست به شمشیر شدن .

دین گوگولی مگولی ، دین خرافاتی هاست برای فانتزی های ساخت خودشان. دین داری که مرگ بر آمریکا را زمین بگذارد، سینه زدنش هم بی فایده است. دینی که آل سعود ملعون را هر صبح و شام لعنت نکند دین ناقصی است. 


گریه کنی که برای علی اصغر علیه السلام گریه کند و یادش به طفلان زیر آوار یمن نیفتد عاشورا را درک نکرده است. عزاداری که قصه یتیمی حضرت رقیه سلام الله علیها را بشنود و یادش به یتیمان سوریه نیفتد، کربلا را درک نکرده است. 

امام حسین ع تمام هست خود را فدا کرد تا ظالمی که در لباس دیانت پنهان شده بود را به مردم بشناساند. 

بگوید ببینید اینها که قرآن میخوانند، ادعای خلافت پیامبر را دارند با طفل شش ماهه چه میکنند ؟ با دختران پیامبر خاتم چه میکنند ؟ 

امروز هم دارد داد میزند آییییی مردم ببینید!!!! آل سعود خبیث که ادعای خادمی حرمین شرفین را یدک میکشد با کودکان یمن چه میکند . ببینید با پولهایش، با داعش اش، با اسلحه اش چه بر سر زنان و دختران سوریه و عراق آورده است ...

ببینید آمریکای مدعی حقوق تمام بشر را که برای ادامه سلطنت پوشالیش بر دنیا، چند هزار کودک را یتیم و بیچاره و آواره کرده است ....

یا لیتنا کنا معکم یا حسین ع !


ای کاش بودیم با تو یا حسین ! نه در روز عاشورای سال ۶۱ هجری قمری . در عاشورای امسال .

 ای کاش بین زندگی روزانه مان ، بین قسط هایی که برای بیشتر چسبیدن به دنیا برای خودمان قطار کرده ایم ، بین دلشوره هایمان برای خانه دار شدن و ماشین دار  شدن و بچه دار شدن و پول دار شدن و چه و چه و چه شدن، میتوانستیم در خیمه تو بمانیم . راستش من که اگر شب در خیمه تو میبودم صبح باید میرفتم سر کار !! چون ما تو را برای شب ها در هیئتمان میخواهیم . صبح ها کار داریم . 

یا لیتنا کنا معکم یا حسین ....

ای کاش با تو میبودیم . هم در آنروز عاشورا و هم این روزها در زندگیمان . . .

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

طبیبانه

یکی از کمترین آثار زیارت معصومین (ع) از نزدیک همراه با مشقت و سختی و دردسر , مثل پیاده روی اربعین ، 

تغییر مبداء میل انسان میباشد نقطه !


حالا هی بگویید از همینجا هم سلام بدهی می رسد. بله میرسد اما ما فقط نمیخواهیم سلاممان برسد. میخواهیم خودمان را ببریم بیندازیم جلوی طبیب و بگوییم بسم الله .... این منِ خسته ی گنهکار شرمنده ، این هم دست طبیبانه ی شما ...

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

سی سالگی

چقدر سخت میشود موقعی که انسان به خودش فکر می کند . 

سی سال از عمر گذشت و به حساب عمر بابای خدابیامرزم نصف راه از سرنوشت و زندگی و اعمال و زندگی و هر چه که باید میکردیم گذشت و هنوز نفس بر ما سوار و میتازد و گولمان می زند ....


اینکه هنوز دلمان برای خیلی چیزها پرواز میکند یعنی مبدا میلمان هنوز چیز دیگری را میخواهد ..

من نمیدانم ... اما شنیده ام آن دنیا هم کار به همین مبدا میل ها دارند. 


میل به ثروت و قدرت و شهوت و شهرت در کنار تنبلی و رفاه طلبی و زیاده خواهی و کبر و حسد و بخل ...

وای ! چه مارهای هفت خطی در آستینِ اعمال نداشته خود پرورش میدهیم . 

خدا با این همه ادعا و اعمالِ در پیت و این همه " نفس " ، واقعا واقعا آخر و عاقبتمان را بخیر کند ....


پ ن : اسم پدرم را آوردم . بی انصافی است فاتحه ای نخوانم و طلب استغفاری ننمایم ...

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

جند روز است داریم مدام اخبار فاجعه منا را دنبال میکنیم و روز به روز و لحظه به لحظه شدت وخامت و زاویه های دیده نشده آن را می بینیم.


امشب مستندی از شبکه 2 سیما ( بعد از گفتگوی ویژه خبری ) پخش شد بنام "روایت منا" که مصاحبه ای بود با بازماندگان و شاهدین عینی فاجعه منا !

باور پذیر نبود . اتفاقهایی که افتاده و رفتارهایی که آنها انجام داده اند، اصلاً باور پذیر نیست . یعنی من گمان نمیکنم یک زنا زاده ی شراب خور دائم الخمر فاسق فاجر .... هم بتواند براحتی بایستد و طلب آب عده ای را تماشا کند و از برای نجات کسانی که رمق تکان خوردن ندارند از جایش هم تکان نخورد !!

باورم نمیشود چگونه انسانی بعد از جندین ساعت که مثلاً برای امداد و نجات، سر و کله اش پیدا میشود به خودش اجازه بدهد بر روی پشته ای از زنده و مرده با چکمه راه برود و به درخواست های کمک زیر پاهایش توجه نکند !

بخدا باورم نمیشود !

تصورش هم سخت است کسانی که از زور فشار به قفسه سینه بر روی زمین می افتند و سیل جمعیتی ناخوداگاه آنها را له میکنند و یا در دم و یا در طول دو سه ساعت زیر تابش مستقیم آفتاب آرام آرام آسمان را سیاه میبینند و شهادتین میگویند و ....


دنیا چه خبر شده است ؟ خدایا ! داری شمریان را به مردم دنیا میشناسانی ؟ داری برایمان روضه میخوانی ؟ داری یادمان می آوری آسمان را دود دیدن یعنی چه ؟ داری فشار قفسه سینه و تشنگی و قساوت و چکمه را بازخوانی می کنی ؟ 


خدایا برنامه ات چیست ؟ این جنگ ها ... این بی اعتقادی ها .... این کشتارها .... این کشته بر روی پشته افتادن ها ...... این اربعینی که راه انداختی .... این سرو صدا ها .... چه خبر است ؟ به خودت قسم ما طاقت دیدن این صحنه ها را نداریم . اینکه داری کربلا را هر روز تکرار میکنی دلیلش را هم برایمان بگو .... بابا روضه خوانی هم اصولی دارد . زیاد روضه بخوانی ملت شاکی میشوند . کم می آورند .



یا صاحب الزمان ! ما از کارهای خدا سر در نمی آوریم . فقط تنها شده ایم . این روزها هیج مفر و راه چاره ای غیر از شما نداریم . بغض گلویمان را فشار می دهد . دستمان به جایی بند نیست . ای کاش یک کاری میتوانستیم بکنیم . داریم میترکیم .
تمام دلخوشیمان همین روایت ظهور است که پیامبر (ص) فرمودند :
منجى عالم بشریت حضرت مهدى علیه السلام از نسل امام حسین علیه السلام است. و دلمان را خوش میکنیم همانگونه که امام حسین (ع)باید معرفی بشود، شرک و نفاق و تزویر آل زیاد زمان هم باید به دنیا معرفی بشود.

خلاصه آقا جان ! ادرکنا و اغثنا یا مولانا یا صاحب الزمان (عج) که شدید مضطر و بیچاره شده ایم ... !!
 
پ ن :


این قاسم شوکه المعتدین این هادم ابنیه الشّرک و النّفاق این مبید اهل الفسوق و العصیان و الطّغیان این حاصد فروع الغی و الشّقاق این طامس آثار الزّیغ و النّفاق این قاطع حبائل الکذب و الافتراء این مبید العتاه و المرده

کجاست درهم شکننده شوکت ستمگران کجاست ویران کننده بناهای شرک و نفاق کجاست هلاک کننده اهل فسق و گناه و طغیان کجاست از زمین برکننده نهال های گمراهی و دشمنی کجاست نابود کننده آثار اندیشه های باطل و هواهای نفسانی کجاست قطع کننده ریسمان های دروغ و تهمت کجاست هلاک کننده مستکبران و سرکشان
  • امید رجایی
  • ۱
  • ۰

زیر زمین

> سفر مشهد n سال پیش بود که کانون از کنار حرم مطهر سید علاءالدین حسین (ع) اتوبوس ها رو سازماندهی و راهی مشهد میکرد .
 طرف های ظهر بود که حدود 10 - 12 تا از اتوبوس ها هنوز اصلاً جور نشده بود و حدود 400 500 نفر معطل وایساده بودند  !
هیچ وقت یادم نمیره آقا سید ، صدای آقا سید جلال موسویان زد و گفت : 10- 12 تا اتوبوس جور نشده . برید پایین ( امامزاده ای در بین الحرمین) و جورش کنید . ما که داشت شاخ از کلمون میزد بیرون به خودمون گفتیم اون پایین توی اون امامزاده مگه ترمیناله که برند اتوبوس جور کنند!!؟؟  خلاصه بچه ها با آقا سید جلال رفتند پایین و نشستند روضه خوندن و گریه کردن و آخرش هم سینه زدن . یکی دو ساعت بعد هم همه سوار اتوبوس هاشون شدند و رفتیم مشهد...

> این روزها که به حسینیه میروم عده ای از بچه ها را میبینم که همیشه ی خدا قیافه هایشان همینطوری است . خاکی و آفتاب سوخته و خسته و لب خشک و در حال کار . همین هایی که این روزها پلیت های سقف ها را باز میکنند همین ها بودند که روز اول آجر روی آجر این حسینیه گذاشتند .اصلاً بنظر من همین ها بودند که کانون را ساختند. یک قطره عرق اینها تاثیری داشت که هزاران قطره اشک امثال منی در بقا و رشد کانون تاثیر نداشت ...



> اینها را نوشتم که در بین عکس در اینستاگرام زدن ها و پویش های مردمی و صحبت کردن با مسئولین یادم نرود که اگر اخلاص و توسل و توکل آقا سید و بچه ها نبود، کانون و علم و بیرقی هم نبود .

پ ن :
حالامن از دار دنیا فقط یک زیر زمین میخواهم و بس .....


  • امید رجایی
  • ۱
  • ۰

تبریک عمومی

از اینکه کلا دیگه توی مملکت یا حداقل شهر ما چیزی به نام حجاب نداریم و هیچ کس هم دیگه حتی " نچ نچ نچ " نمیکنه و خودمون هم دیگه داریم به این شرایط عادت می کنیم واقعا تبریک میگم ....


به خودم

به مردم

به همه 

.....

  • امید رجایی
  • ۳
  • ۰
مگر شما نگفتید پیامبر اسلام (ص) گفته اند با زبانی دعا کنید که با آن گناه نکرده اید ؟

و فرمودند که منظور دعا با زبان دیگران است برای خودتان

نمیدانم از این جا صدای دل من را میشنوید که ملتمسانه میخواهم مرا دعا کنید ؟!!

همان گونه که خودتان التماس کردید ...



  • امید رجایی
  • ۲
  • ۰

یک روزهایی در زندگی تکرار شدنی نیست ... مثل روز به دنیا آمدن فرزند 

22 تیرماه 94 هم برای من شد یکی از این روزها

روز به دنیا آمدن حسنا خانم ...


پدرش که مالی نشد ، انشاالله او و خواهرش به درد بخور امام زمان (عج) شوند ...



  • امید رجایی
  • ۱
  • ۰

دیدار شاعران ۹۴ | شعرخوانی آقای حمید سبزواری






خوش‌نشینان ساحل بدانند
موج این بحر را رامشی نیست
دل به امید رامش نبندند
بحر را ذوق آسایشی نیست
 
تا که دریاست دریا به جوش است
شورش و موج و گرداب دارد
هرگز از بحر جوشان نجویید
آن زبونی که مرداب دارد
 
ما نهنگیم و خیل نهنگان
بستر از موج توفنده دارند
این سرود نهنگان دریاست
بحر را موج‌ها زنده دارند
 
ما نهنگیم و هر جا نهنگ است
طعمه از کام غرقاب جوید
نزد دریادلان مرده بهتر
زآنکه آرامش و خواب جوید
 
خوش‌نشینان ساحل بدانند
تا که دریاست این شور و حال است
چشم سازش ز دریا ندارند
سازش موج و ساحل محال است...

  • امید رجایی