عطر سیب

عطر سیب
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
بایگانی

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است

  • ۲
  • ۰

پاشکسته ترین

وقتی داشتم سفرنامه کربلایم را مینوشتم نمیدانم چرا از ذکر دو خاطره منصرف شدم !

بعضی روزها که میبینم راستی راستی فاصله ی ما و کربلا آنقدر میشود که مقیاس زمین و آسمان هم برای آن کم است، یادم به این دو خاطره می افتند.

نزدیک های نماز مغرب بود که حمام رفته و غسل کرده و لباس خوب پوشیده از مهمانسرا به کربلا آمده بودیم . روزهای آخر بود که کربلا بودیم . قرار بود برای شام، بچه های تدارکات نان و پنیر و هندوانه بدهند. آمدند داخل حسینیه و صدا زدند " یه چند نفر بریم هندونه ها رو بیاریم " . رفتیم و دیدیم هندونه ها رو باید داخل گونی کنیم که اتفاقا این گونی ها رو از نانوایی گرفته بودند و آردی بود. تا داشتم پیش خودم حساب میکردم که حالا اگر من اینها را بردارم و ببرم وقت نماز میشود و لباس هایم آردی و کثیف، بچه ها همه ی هندونه ها رو کول کردند و رفتند.... و من هم آنها را مشایعت میکردم .... !

خاطره ی دوم برمیگردد به یکی دو نفر از دوستان که رفته بودند دم چند نفر را دیده بودند که برای حرم در این چند روز کار کنند. یعنی به عنوان کارگر ، کنار دست استاد بناهایی که کارهای بنایی و شیشه کاری حرم را انجام میدهند، کار کنند.
صبح که میشد لباس کارگری میپوشیدند و میرفتند تا ساعت 5 عصر . خوابگاه هم نمی آمدند.

ما هم جو گیر شدیم و گفتیم ما هم هستیم. قرار شد یک روز با دوستان برویم سر کار . اما بعد از نماز صبح گفتم حالا اگر من رفتم خسته میشم و حالا خوابم میاد و ظهر میخوام بیام نماز ظهر حرم و اینها تا ساعت 5 بعدازظهر کار دارند من دیگه به هیچی نمیرسم و این صوبت ها ....
رفتیم خوابگاه و خوابیدیم و به همین نام و نشان آنروز تا دقیقا ساعت 5 بعدازظهر اتوبوس و سرویس برای حرم به خوابگاه نیامد.
و ما 8 ساعت کارگری در حرم امام حسین (ع) را فروخته بودیم به دو ساعت خواب و چرت و پرت گویی در خوابگاه!

حالا این روزها که می آییم و میرویم، این روزها که داریم کارگری هر کسی را میکنیم برای دوزار و ده شاهی رزق، این روزها که توفیق هر کاری برای امام حسین (ع) را ازمان گرفته اند به اسم هر چیزی که شما بگویید، یادم به این خاطرات می افتد.
به اینکه دوری این روزهایمان به خاطر همین نچسب بودن رفاقت و نوکریمان باید باشد. 

پ ن :
کاروان پیاده کربلا راه افتاده است و من از آن پیرمرد سیاه سوخته ی عصا زن خمیده ی عراقی پا شکسته ترم ........

عکس برگرفته از کتاب طریق یا حسین / خاطرات مصور پیاده روی اربعین / فاطمه صادقی
  • امید رجایی