عطر سیب

عطر سیب
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
بایگانی

۴ مطلب در خرداد ۱۳۸۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

...

 

میترسم .

به ظاهر باید انسان مومنی باشم !

اما حساب و کتاب این را نشان نمی دهد . . . .

پ ن : بوی گند نفاق می آید .

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

آقای دولت نهم !

 دیشب رفته بودم عفیف آباد . بچه ها ی شیراز میدونن یکی از خیابونهایی هست که تهاجم فرهنگی و این صوبت ها ....

 بازم به مسئله حجاب فکر کردم و دیدم مسئولین شهر چقدر کوتاهی کردند و تنها این وسط کمپانی های دوخت مانتو و لباس دارند از این تنوع طلبی و مدگرایی دختران و زنان شهرمون سود میبرند . مد هایی که اگر آدم خوب بهش دقیق بشه میبینه جهت دار و خیلی تخصصی طراحی میشه تا اینکه مطمئناً با این روال تا 5 سال آینده چیزی به نام مانتو در کشور ما معنایی نخواهد داشت . چه برسه به چادر و ...

 

در مقابل این تهاجم همه جانبه ، بی کفایتی و بی فکری مسئولین شهر حال آدم رو به هم میزنه .

موقعی هم که میخواند کار کنند اینقدر کلیشه ای و اینقدر مسخره با این موضوع برخورد میشه که ما به ظاهر مذهبی ها هم از رفتار هاشون خسته میشیم . همین دیوار نویسی ها و نمایشگاه های به درد نخور پارکی و ....

 

ای کاش یک ارگانی پیدا میشد یک سال وقتشو روی روانشناسی و جامعه شناسی این موضوع میگذاشت و یک تکلیف منسجم و مرتبی برای تمام ارگانهای کشور صادر میکرد . یک تحقیق و پژوهش حسابی .

 

بدبخت نیروی انتظامی فکر کرده خودش به تنهایی میتونه مشکلات را با طرح امنیت اجتماعی حل کنه.

قوه قضاییه ، صدا و سیما ، نشریات و مطبوعات ، آموزش و پرورش ، ان جی او ها و مراکز خصوصی و نیمه خصوصی مرتبط و هر جایی که شما فکرشو بکنید باید با تمام قوا کار کنه تا شاید در صدی از این تهاجمات رو بتونه خنثی کنه .

 

پ ن : آقای دولت نهم ! از ترس اینکه مُهر تحجر روتون نزنند ، به این رفتار ها بی اعتنائید ؟!!!

 

یا علی ...

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

روح الله

» یکی از نزدیکان امام (ره) نقل میکردند یک روز موقعی که به جماران رفتم دیدم حضرت امام (ره) روی یک صندلی چوبی خشک و در سرمای به شدت سوزان زمستان بدون هیچ وسیله گرمایشی نشسته اند و از سرمای هوا رنگ دست و صورتشان تقریباً کبود شده بود و از سوز سرما به شدت سرما خورده بودند . علت را جویا شدم فهمیدم قسمتی از غرب ایران به کمبود نفت مواجه شدند و امام بدلیل همدردی با آنها تمام وسایل گرمایشی جماران را جمع کرده اند .

» خانم زهرا اشراقی :دو صفت اخلاقی امام برای من همیشه جالب توجه بوده اند . یکی اینکه از یک طرف می دیدم که امام در حسینیه جماران بر سر امریکا فریاد میکشیدند ، آنجا مظهر قدرت بودند . از طرف دیگر وقتی از حسینیه بیرون می آمدند ، در منزل خودشان مظهر لطف و عطوفت بودند و مظهر مهربانی .  روزی در حالی که امام از حسینیه بیرون می آمدند – فکر می کنم اوج جنگ ایران و عراق بود – به من گفتند که : " بیا توی حیاط قدم بزنیم "
در آن روز ایشان در حسینیه صحبت های بسیاری درباره ی امریکا و تنفر از آن کرده بودند ، ایشان به من فرمودند : " بیا ببینیم این غنچه گل کِی باز میشود ؟ چند روز طول میکشد که این غنچه باز شود؟ "

» بعضی از شعر های امام برای خانم فاطمه طباطبایی : ( ایشان که عروس امام هستند جهت حل مسائل درس فلسفه خود از امام کمک میگرفتند )

فاطی که فنون  فلسفه می خواند                      از فلسفه فاء و لام و سین میداند
امید من آن است که با نور خدا                           خود را ز حجاب فلسفه برهاند

فاطی ! به سوی دوست سفر باید کرد                از خویشتن خویش گذر باید کرد
هر معرفتی که بوی هستی تو داد                     دیوی است به ره ، از آن حذر باید کرد

فاطی ! تو و حق معرفت یعنی چه ؟!                دریافت ذات بی صفت یعنی چه ؟!
نا خوانده الف ، به یا نخواهی ره یافت               نا کرده سلوک موهبت یعنی چه ؟!

» به محضر امام رفتیم ، با توجه به سوابق رفاقتی که این دو با هم داشتند امام به او فرمود : آقای واعظ زاده ما به خاطر رفاقت با شما همیشه بهره ای را هم میبردیم چه از مباحث علمی و چه از اشعار ادبی ، تا امام این را فرمود مرحوم واعظ زاده شروم کرد به خواندن رباعی :

گیرد همه کس کمند و من گیسویت             جویَد همه کس هِلال و من ابرویت
در دایــــــــره دوازده برج تـمام                      یک ماه مبارک است آن هم رویت

امام هم فی البداهه این رباعی را در پاسخ او فرمودند :
گشود چشم نگارم ز خواب ناز از هم                   نظر کنید در فتنه گشت باز از هم
تو در نماز جماعت نرو که می ترسم                   کشی امام و بپاشی صف نماز از هم

بعد مرحوم واعظ زاده شعر معروف مولوی را خواند که :
بشنو از نی چون حکایت میکند              وز جدایی ها شکایت میکند

امام در پاسخ فرمودند :
نشنو از نی کآن نوای بینواست                   بشنو از دل کآن حریم کبریاست
نی بسوزد تل خاکستر شود                       دل بسوزد خانه دلبر شود

» حجت الاسلام سید حسن خمینی : روزی امام در ایوان منزل مشغول نماز مغرب بودند . بکبار صدای آژیر طنین انداز شد . آقا سلام پایان نماز را قرائت میکردند . من در چهره شان دقیق شدم ة هیچ تغییری در حالت چهره ایشان پدید نیامد . پس از پایان نماز نیم نگاهی به آسمان کرده و با لحنی آرام به گلوله های آتشین پدافند ها که سطح آسمان را پوشانده بود نگاهی کرد و فرمودند : " اینها را ببین ، چقدر زیبا هستند "

پ ن : بر گرفته از کتاب مهر و قهر ( گلچینی از لطایف و صلاب ها در زندگی اما خمینی قدس سره )

این کتاب ها را بخوانید: برداشت هایی از سیره امام خمینی ( ره ) - در سایه آفتاب  - پا به پای آفتاب - صحیفه دل - در سایه آفتاب

» پس زمینه های بسیار زیبا بمناسبت سالروز رحلت امام در سایت رهپویان



»
  موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی

یا علی ...

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

هجاوو

این مطلب معلوم نیست حذف نشود
---------- 

امروز دوست دارم درد دل کنم .

اصلا روایت داریم که نوشتن آرامش می آورد .

 

شاید این وبلاگ تنها جاییه که در بست اختیارش با خودمه . و این حس خوبی رو به آدم میده . یک چیز صد در صد مال خودت . ولی نه ، اینم جای خوبی نیست . ممکنه هک شه یا ممکنه یه مطلبی بنویسی دوباره چکاوک بالا و پایینتو یکی کنه ! شیطان

اینجا هم نمیشه راحت بود .

 

من حتی با امام زاده ها هم راحت نیستمخمیازه . دست وپای آدم برای حرف زدن بستست . روم نمیشه حاجت هامو بگم ! آخه همیشه فکر میکنم یه نفر وایساده میگه تو دیگه از دنیا چی میخوای ؟ راستی درسته هر کی آرزو میکنه ، معنیش اینه که توکلشو از دست داده !؟

 

اصلا چه معنی میده آدم آروز کنه . رفیقات شهید شدن ، اونوقت تو هنوز آروز داری !! هنوز طنز مینویسی !!!

                     انسان باید محکم باشد .

1- انسان = آدم     2- محکم = آهن   =›  1+2 انسان محکم = آدم آهنی  آخ

 

بابا خب درد دلتو بگو برو پی کارت . اینقدر هم مردم رو الاف نگه ندار .

خب صبر کنم ....

درد دل ... درد دل ...

 

صب کن ...

.

.

.

اها رفتم فیلم دایره زنگی. شریفی نیا توی فیلمهایی که بازی میکنه همش به مذهبی ها خفت میده !!! چرا یک نفر یک شخصیت ثابت رو بارها بازی میکنه ؟!!!

.

نه اینم درد دلم نبود ! بذار ... اها . تنهایی و غصه و فشار زندگی . امان امان . ای عقــــــــــــش قلب.وقتی ای دل به گیسوی پریشون میرسی خودشو نگه دار .....

نه بابا اینم که تکراریه . بذار دم کوزه آبشو بخور .

یه درد دل جدید بگو ...

.

وای خدا درد دل ، درد دل . یکی پیدا شده میخوات درد دلامو گوش کنه .

نرو . وای . من انسان آرامی هستم . من انسان آرامی هستم  . تمرکز کن ! نفس عمیـــــــــق !خواب

 

.

جون خودم درد دلم نمیاد . . . اصلاً درد دل تا موقعی درد دله که گفته نشه . 

 

امید ! احمق جون ، داری این فرصت رو از دست میدی . زود باش یکی بلا نسب چیز شده میخوات به درد دلات گوش بده ..

.

وای خدااااا . هولم نکن . الان میگم .

گوشتو بیار جلو ببین خوبه اینو بگم :

................خجالت

- خیلی بی جنبه ای! یه مقدار جنبه داشته باش ! دیگه هر چیزی رو که نمیشه اینجا گفت . صابون !  

 

ای مردشور این دنیا رو ببرن که حتی نمیشه ژست " غم انگیزناکی " گرفت .

 

دیگه درد دلام بر طرف شد . خیر سرم وبلاگ به روز کردم . مردم وبلاگ به روز میکنن ، ما هم وبلاگ به روز میکنیم !

میتونید برید پی کارتون ..... خدافظ .

یا علی ...

  • امید رجایی