عطر سیب

عطر سیب
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
بایگانی

۶ مطلب در آذر ۱۳۸۲ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

به نام خدایی که لینکش همه جا هست کافیه که بخوای بری. مگر نه از دل من تا عشق او راهی به جز یک اشک نیست

سلام به همه ی عزیزانی که توی این چند مدت مشوق و کمک حال من بودند و با نظراتشون به این وبلاگ گرمی خاصی رو من بخشیدند. مخصوصا سید عزیز که هر موقع میدیدم مرد به این بزرگی به همچین خرابه ای سر می زنه در پوست خودم نمی گنجیدم .

 

امروز می خوام در مورد لینک هایی که گذاشتم یه چند جمله ای رو بنویسم . وبلاگ بازمانده تنها (که بر خلاف اسمش اصلا هم تنها نیست ) اولین وبلاگی هست که باید در بارش توضیح بدم . توی یک کلمه : تا نبینی نمی فهمی که چقدر پر باره .

 

ما توی شیرازمون شنبه ها یه بر نامه ای داریم که دیدنیه . شاید هم عجیب . آخه تنها جلسه ی مذهبی رو دیدم که نود در صد مخاطباش جوون هستن . می دونید یعنی چی ؟یعنی اینقدر بدون ریا و پاک کار کردن که تونستن این همه جوون رو به فطرتشون متذکر شن . آره فطرت همه ی ما خداییه . فقط باید یه آدم کار بیس پیدا بشه یادمون بیاره . خلاصه نمیدونم اگه اینجا نبود آخر عاقبتمون چی می شد ؟!خدا کنه اینقدر دلسوزان ما با صفا بشن که  طوری نشه فقط چند شهر خاص از وجود این آدما بهره ببرن . توی نقطه نقطه ی مملکت صفا و طراوت القا بشه . لینک رهپویان چه خبر گزارش جلسه ها رو همون شب روی اینتر نت می زنه . راستی پخش آنلاین هم دارن . که برای اطلاعات بیشتر به لینک  رهپویان وصال مراجعه بفرمایید . بقیه هم دوستان هستن که اگه سوال های بی جوابی دارید می تونید از وبلاگ یادداشت های یک طلبه استفاده کنید .

قشنگترین قالب رو هم می تونید در وبلاگ ماه تمام ببینید . که خودش زحمتش رو کشیده .

 

حالا از هر چی بگذریم باید بیایم سر وقت بهترین وبلاگ دنیا یعنی عطر سیب:

1-داستان راز عشق رو حتما بخونید

2-به نظر خودم بهترین قسمتی که نوشتم قسمت سلطان بوده

3-راستی شعر پایین صفحه رو هم عوض کردم

4-اعصابم خورده

5-همه دوستام دارن میرن یه جای خوب من دعوت نشدم

6-حقمه

7-آقا سید دعام کن.

8-اما رضا

9-نمی دونم چی بگم فقط قسمت بعدی می خوام یه دعا کنم

10-می گن امام زمان بیاد همه چیز درست میشه. یا خدا فرج آقا مون رو نزدیک کن

11-حوصلتون سر نره الآن تمومش می کنم

12-واکسنتون رو زدین دارید وبلاگ  من رو می خونید؟

13-اگه روزی روزگاری رفتی به کربو بلا   قصه ی غربت ما رو واسه مولا بنویس

۱4-در پایان دو بیت شعر از محتشم کاشانی براتون می نویسم که در باره ی روز عاشورا هست. اونایی که دقیق و نکته سنج هستند خیلی استفاده خواهند کرد همراه با  یک عکس که در وبلاگ نسیم یاس پیداش کردم .

 

ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند            یک باره بر جریده ی رحمت قلم زنند

ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر           دارند شرم کز گنه خلق دم زنند

 

یا حسین (ع) ما رو هم دعوت کن

 

15-یا علی...

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

 پیش از اینها فکر میکردم خدا    خانه ای دارد کنار ابر ها

مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس خشتی از طلا

پایه های برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرور

ماه برق کوچکی از تاج او
هر ستاره پولکی از تاج او

اطلس پیراهن او آسمان
نقش روی دامن او کهکشان

رعد و برق شب طنین خنده اش
سیل و توفان نعره ی توفنده اش

دکمه ی پیراهن او آفتاب
برق تیغ و خنجر او ماهتاب

پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بود

آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان دور از زمین

بود اما در میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود

در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت

هر چه می پرسیدم از خود از خدا
از زمین از آسمان از ابر ها

زود می گفتند : این کار خداست
پرس و جو از کار او کاری خطاست

هرچه میپرسی جوابش آتش است
آب اگر خوردی عذابش آتش است

تا ببندی چشم کورت می کند
تا شدی نزدیک دورت می کند

کج گشودی دست سنگت میکند
کج نهادی پا لنگت می کند

با همین قصه دلم مشغول بود
خوابهایم خواب دیو غول بود

 خواب می دیدم که غرق آتشم
در دهانِ شعله های سر کشم

در دهان اژدهایی خشمگین
بر سرم بارانِ گرز ِ آتشین

محو می شد نعره هایم بی صدا
در طنین خنده ی خشم خدا...

نیت من در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا

هر چه می کردم همه از ترس بود
مثل از بر کردن یک درس بود

مثل تمرین حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه

تلخ مثل خنده ی بی حوصله
سخت مثل حل صد ها مسئله

مثل تکلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی بود

تا که یک شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یک سفر

در میان راه در یک روستا
خانه ای دیدم خوب و آشنا

زود پرسیدم : پدر اینجا کجاست؟
گفت اینجا خانه ی خوب خداست

گفت:اینجا می شود یک لحظه ماند
گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند

با وضویی دست و رویی تازه کرد
با دل خود گفتگویی تازه کرد

گفتمش:پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست؟اینجادر زمین؟

گفت آری خانه ی او بی ریاست
فرش هایش از گلیم و بوریاست

مهربان و ساده و بی کینه است
مثل نوری در دل آیینه است

عادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش رو شنی

 قهر او از آشتی شیرین تر است
مثل قهر مهربانِ مادر است

دوستی را دوست معنی می دهد
قهر هم با دوست معنی می دهد

هیچکس بادشمن خود قهر نیست
قهری او هم نشان دوستی است  ...

تازه فهمیدم خدایم این خداست
این خدای مهربان و آشناست

دوستی ؛ از من به من نزدیکتر
از رگ گردن به من نزدیکتر

آن خدای پیش از این را باد برد
نام او را هم دلم از یاد برد

آن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حبابی نقش روی آب بود

می توانم بعد از این با این خدا
دوست باشم دوست پاک بی ریا

می توان با این خدا پرواز کرد
سفره ی دل را برایش باز کرد

می توان در باره ی گل حرف زد
صاف و ساده مثل بلبل حرف زد

چکه چکه مثل باران راز گفت
با دو قطره صد هزاران راز گفت

می توان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد

می توان تصنیفی پروار خواند
با الفبای سکوت آواز خواند

مینوان مثل علف ها حرف زد
با زبانی بی الفبا حرف زد

می توان در باره ی هر چیز گفت
می توان شعری خیال انگیز گفت

مثل این شعر روان و آشنا :
پیش از اینها فکر می کردم خدا...

{شعر از قیصر امین پور}

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

به نام او که فکر کنم داره دعای شب های قدرمو براورده میکنه

 سلام به همه . کاشکی نمیشناختینم . ای کاش موقعی یادداشت هام رو می خوندین طرز فکرتون نسبت به من عوض نمشد . اون وقت یه کوه حرف داشتم که بزنم .فقط این رو بگم که چهار شنبه شب ساعت ۱۰ از شیراز رفتیم آمل و امروز یک شنبه ساعت ۱۰ صبح برگشتیم شیراز . توی این مسافرت یه اتفاقاتی برام افتاد و چیز هایی رو دیدم که الآن نمیتونم در بارشون اظهار نظر کنم تا یه مدتی بگذره ببینم هنوز ادامه داره یا سطحی و زود گذره . اگه سطحی و زود گذز بود وای به حالم میشه . دوباره همون آش و همون کاسه اگه دیدم واقعا روی دلم حک شده خدا رو شکر می کنم که دچار این درد شدم .اگه توجه کرده باشید نتیجه ی هر دو درده اما این کجا و آن کجا . پس تو رو به هر کس دوست دارید دعا کنید از دستش ندم . دعا کنید سطحی نباشه و خدا از من دریغش نکنه . ببخشید خیلی گنگ حرف زدم اما مطمئن باشید اگه از نوع دوم بود حتما براتون مینویسمش . پس شما فعلا دعام کنید . باشه؟ مرسی . قربون همه بچه های با صفای ایرونی . یا علی...

جمعه ۲۱/۹:

 موقعی که مجله گزیده اشعار قیصر امین پور رو باز کردم شعری رو دیدم که تمام کلماتش حرف دل من بود گفتم برای خودم که از همه گیچ تر شدم و شما که توی نظراتتون گفتین گیچ شدید این قطعه رو بنویسم

هر چه هستی باش

با تو ام
ای لنگر تسکین!
ای تکان های دل!
ای آرامش ساحل!
با توام
ای نور!
ای منشور!
ای تمام طیفهای آفتابی!
ای کبود ِ ارغوانی!
ای بنفشابی!
با توام ای دلشوره ی شیرین!
با توام
ای غم!
ای غم مبهم!
ای نمیدانم!
هر چه هستس باش!
اما کاش...
نه . جز این آرزویم نیست:
هرچه هستی باش !
اما باش!

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

فقط ۲ دقیقه

 

به نام خدا

سلام به هر چی جوون پاک ایرانیه . خدایی توی هر وبلاگی که می رم به غیر از صفا و یکرنگی چیزی نمیبینم . به چشمان هر کدوم از دوستام نگاه می کنم به غیراز معصومیت چیزی نمیبینم . خدا را شاکرم توی مملکتی نفس می کشم که جووناش پاک و بی ریا هستند .

 

روزانه صد ها نفر از فقر گدایی می کنند . به خاطر یه لقمه نون میمیرند . بابا برای اینکه بچش شب گرسنه نخوابه هزار تا کار می کنه . تمام جامعه از این نکته نا راحت هستند (کاری به مسئولین ندارم چون اونا اینقدر پوست کلفت شدن که با این زخم زبان ها طوریشون نمیشه) منظورم از جامعه ی فرهنگی هست که دلسوزانه برای این مشکل کار می کند . حداقل اگه مردم ایران کاری نمی کنن این رو به عنوان یه مشکل قبول دارن . اما آیا گدایی فقط در مادیات خلاصه می شود . آیا مردم ما، پدر مادر های ما، معلمان ما گدایی جوانان در جامعه را نمیبینند ؟ متوجه نمیشوید حق دارید . اینکه دختر پاک و معصوم مملکت ما خود را آرایش می کند برای یک لبخند پر از منت گدایی نیست؟ اینکه پسر پر عاطفه ی ما تمام هم و غمش داشتن یه دوست دختر هست این گدایی محبت نیست ؟ چرا پدر مادران ما به فکر خوراک عاطفه ما نیستند ؟ کی میگه تمام رابطه های دختران با پسران ما از روی شهوت هست ؟ اشتباه می کنید . این داره از تنهایی می میره . موقعی که بچه پول داری رو میبینه که با ماشینش نامزدشو خیلی با کلاس به گردش میبره مگه من و جوون های دیگه از سنگیم که دلمون نکشه . حالا به خودمون میگیم ماشینش که جور نمیشه می تونیم دوسترو داشته باشیم یا نه ؟ بعد تازه اول بدبختیه . همونجوری که تو راز عشق گفتم با هر شکستی توی بدست آوردن این هدف حریص تر میشه . و هزار تا مشکل دیگه که نمی خوام تکراری حرف بزنم .

 

تا حالا شاید خیلی از زن و مرد ها رو دیده باشین که با هم مشکل دارن . زنه از این میناله که شوهرم به من ابراز محبت نمیکنه . مرده از این میناله که زنم تا توی خونه هست مثل کلفت ها می گرده اما موقعی که می خوات بره بیرون انگار می خوات بره عروسی . زنه از این می ناله که چرا توی مهمونی ها شوهرم با تمام زن ها بگو بخند راه میندازه و مرده غیرتی میشه موقعی که زنش مانتو تنگ میپوشه . برای چیه ؟

مقصر کیه ؟

مقصر اصلی خودشونن که قبل از ازدواج همین خودشون می گفتن چه اشکالی داره دختری با پسری حرف بزنه . چه اشکالی داره من از زیبایی هایی که خدا در صورت زن گذاشته استفاده کنم . این ها خودشون توی جامعه جا انداختن که زن و مرد نداره . حالا هم خودشون این زندگی نکبت بار رو تحمل کنند . عاقبتش یا باید با هم زندگی کنند و یا باید از همدیگه طلاق بگیرند .اگه که بخوان زندگی کنند تا آخر عمر باید همدیگر رو تحمل کنند و شما تصور کنید چه زندگی نکبت باری رو باید بگذرونند .

 زندگی بدون عشق در آینده یکی دیگر از مشکلات این روابط احساسی و عشق نما می باشد . پس دیدیدکه من کاری به اون دنیا ندارم که آیا گناه هست یا گناه نیست . من می گم با این کار هامون تیشه به ریشه ی زندگی دنیایی خودمون می زنیم .اون دنیا که بماند .

رفقا قبول دارم که ما توی این راه نیاز مشروعمون رو می خایم . انسان نیاز به یه همدم داره نیاز به یه نفر داره که باهاش حرف هایی بزنه که به پدرش نمی تونه . همه رو قبول دارم . اما حالا برای ما ها امکان ازدواج که نیست . این هجوم های فکر خودمون یه طرف . جامعه هم یه طرف . تلویزیون هم با این سریالاش یه طرف . همه و همه دست به دست هم دادند تا ما یه تصمیم غیر عقلانی بگیریم. به خدا قبول دارم اکثرا مشکل مالی دارید . این براورده نشدن های آرزو های مادی باید یه جوری خالی بشه .

اما این راهشه که بریم و گدایی محبت کنیم و عشق مقدسمون رو، بالاترین نعمت خدا رو ، برای آدم های سود جو خرج کنیم ؟ این عشقی رو که ما می تونیم باهاش هفت آسمون رو طی کنیم و فرشتگان رو جا بزاریم باید توی کوچه خیابون های کثیف شهر خرجش کنیم ؟؟؟

 پس تنها راه ما صبر است . اما خیلی سخته .  پس بیایم به صاحب عشق پناه ببریم . بهش بگیم آ خدا خودت این غریزه رو تو جونمون انداختی خودت هم کمکمون کن صبور باشیم . آخدا من چند سال صبر می کنم اما ازت توقع دارم هم تو دنیا هم تو آخرت جبران کنی . خدا یا بهم قول بده اگه خودم رو کنترل کردم اونم توی این دور و زمونه بهم چیزایی بدی که به اولیای خودت میدی . شاید بگید توی این دور و زمونه فکر کردن در مورد پاکی و پاک ماندن فقط یه خیاله . اما دوستان مطمئن باشید که اگه حرف زدن های ما با خدا توی شب های قدر خلاصه بشه حتما شکست می خوریم  . اگه کمک خواستن های ما توی ماه رمضون خلاصه بشه حتما خدا رو فراموش میکنیم .اگه می خوایم قوی باشیم و مبارزه کنیم هفته ای یکی دوبار باطریمون روباید شارژ کنبم . و یک نکته ی دیگه . مطمئن باشید که خدا همه رو توی ماه رمضون بخشیده . آره همه رو اگه خواستید براتون دلیل هم میارم . پس الآن همه پاکیم . اگه خطایی کردیم سریع توبه کنیم . بدون درنگ . اینم راه پاک موندن .

 

ولی اگه آدم با معرفتی هستید بیشتر روی این سوال فکر کنید : آیا تا به حال اونقدری که ما و خونوادهامون برای کنکور لعنتی وقت گذاشتیم برای اجین شدن با خدا وقت صرف کردیم ؟ آیا تا حالا شده به اندازه ای که برای رسیدن به یه دوست تلاش کردیم برای رسیدن به خدا مایه گذاشته باشیم ؟ برای عاشق واقعی بنده ها؟؟؟؟؟؟؟ چون این کار ها رو نکردیم فکر می کنیم تنهاییم . زودی هم شعر می گیم که من غروب سیاهی در آسمان تنهایی ها و از این شعر های مزخرف نا امید کننده . به قرآن به خدا به پیر به پیغمبر خدا دوسمون داره . بهش ابراز محبت کردی که جوابت رو نداده . به خدا تنها نیستیم . با هر ابراز علاقه ای که به یه نفر دیگه می کنیم به خودش می گه یعنی من اینقدر بی عاطفه هستم که بنده ی من سراغ منو نمیگیره ؟خدا یا غلط کردم . به قرآن منم دوستت دارم . اگه هم کاری کردم از رو نادونی بوده به دل نگیریا . بیاید بیشتر از این اشک خدا رو در نیاریم .

 

می خوام مثه دیوونه ها سر به بیابون بزارم داد بزنم به آسمون خدا خدا دوسِت دارم

خدا خدا دوسِت دارم  خدا خدا دوسِت دارم  خدا خدا دوسِت دارم خدا خدا دوسِت دارم

 

از توی آسمون شب بارون رحمت می باره کاش میدونستی آی جوون خدا چه قدر دوسِت داره

خدا خدا دوسِت دارم  خدا خدا دوسِت دارم  خدا خدا دوسِت دارم خدا خدا دوسِت دارم

 

 

 مولای یا مولا انت الرازق و انا المرزوق و هل یرحم المرزوق الا الرازق؟؟؟

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

 سلام . امروز شنبه اول آذر تولد منه . بهم تبریک نمیگین ؟

خیلی بیمعرفتین . کادو ؟ چی . هر کس یه جمله از بهترین جمله های بزرگان علم و فرهنگ رو برام بنویسه بهترین هدیه رو به من داده .

 

یا علی...

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

 ۲ دقیقه

سلام.بعد از کلی کلنجار رفتنم با وبلاگ می خوام مطلب جدید بنویسم . توی چند هفته ی پیش یه سری اتفاق برام افتاده که بعضی هاش خوب بوده و بعضی هاشون نا خوش . اما نتیجه ی تمام این اتفاقات مثل همیشه یه دل پر و گرفته هست . دو تا از چیز هایی که بد جور حالم رو گرفت باید براتون بگم . اولیش سریال این هفته ی مسافری از هند یا به قول برو بچ سیتا بود که حسابی ریختم به هم . چند هفته هست که نمی تونم بعد سریال مسافری از هند خودم رو کنترل کنم و اشکام بی اختیار سر از کاسه چشمام در میارن .  بزرگترین درد و قشنگ ترین صحنه های این سریال ار نظر من سعی برای رسیدن رامین وسیتا به همدیگه هست . تلخیه شیرینی رو به آدم تزریق می کنه . به خاطر همین هم دوست دارم این دوتا به هم برسن و هم دوست ندارم این تجسم  های قیافه ی رامین توی ذهن سیتا تموم بشه .

 

دومین مطلب اینه که امروز صبح پسر عمه ی ما از کربلا اومد . افطار خونشون بودیم . بعد از افطار فیلمی رو که اونجا گرفته بود گذاشت . واقعا این شعری که میگه شنیدن کی بود مانند دیدن به درد همین جا می خورد . مرز ایران و عراق . خاک عراق . امامزاده های غریب با حرم های کوچک و خراب . مسجد های با قدمت . مقام های زیاد . شهر کربلا . خاک کربلا . حرم ابالفضل العباس (ع) . بین الحرمین و حرم امام حسین (ع) . همه و همه یه جوری دل آدم رو میلرزوند . اما یه تعریفی کرد که سر تا پام آتیش گرفت .

یه لاتی ما توی محلمون داریم که به زرنگی و الواتی معروفه . این لاته چند روز پیش هم از مغازه ی ما خرید کرد و من رو هم دید . این بابا تمام دوستای خودش رو به خرج خودش برده بوده . تمام خرج بین راه هم با این بوده . حتی می گفت موقع رفتن یه پیر مرد مردنی همون جوری که داشت کمر بندش رو سفت می کرده گفته منم می برین ؟این خلاف کاره هم دلش براش می سوزه میگه امام حسین طلبیدتت بیا بالا . پسر عمم می گفت توی اتوبوس 50 نفری 64 نفر مسافر برد .

اما من این رو می خواستم بگم که ما اینقدر کم سعادت بودیم که اون روز توی مغازه یه تعارف هم به ما نزده بود . یا اباعبدالله می دونم که خیلی خرابم اما لیاقت یه تعارف کربلا شنیدن هم نداشتیم . اومدنش پیش کش . باشه آقا ... هر چی تو بگی عیبی نداره

اما بگم اگه از تریاک فروش محله بهتر نباشم بدتر هم نیستم .شاید هم ...

 

دعام کنید . رمضون هم داره تموم میشه . مهمونی . می دونم میشه بعدش هم با خدا شفیق بود اما ماه رمضون پارسال هم همین رو گفتم . میدونید که چی می خوام بگم .

یه دعایی کردم که اگه خدا بده  مثل همیشه به ما لطف کرده اما اگه نده اون دنیا توی هر جایی که باشم دور و بریام رو جمع می کنم میگم خدا بهم نداد . خدا نداد .خدا برای خودت بد میشه . خدا تو که مصلحت رو میبینی و بعد حاجت بندت رو میدی خواهش میکنم در جوابم این رو بگو که : دیر و زود داره اما سوخت وسوز نداره . ای ول خیلی باحالی . موقعی که آدم میخوات یه چیزی رو بگه و نمیتونه تمامش رو بگه اون قسمت باقی موندش توی دل آدم مثل زهر می مونه . جیگر آدم رو میسوزونه . فکر کنم خفه بشم بهتره...

 

پرچم سرخ تو آقا دین و دلم رو میبره

من میدونم امام حسین(ع) گنهکارا رو میخره

 

 منم میخوام...

 

تو یه کربلا شنیدی حرمو ولی ندیدی

کاش صدای گریه های مادرش رو می شنیدی

 

دو تا گنبد طلایی رفته تا به عرش اعلا

این حریم شاه بیسر اون یکی حریم سقا

 

یه خیابون بهشتی اسمش بین الحرمینه

هر جای اون پا بزاری جا قدم های حسینه

 

 

 

  • امید رجایی