عطر سیب

عطر سیب
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
بایگانی

۳ مطلب در مهر ۱۳۸۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

رسالت ؟!!!!!!!!!!!!!!!؟

 

هر آدمی توی دنیا یه رسالتی به گردن داره . این جمله رو اولین بار از زبان آقا سید توی ماه رمضون اون شبی که پل معالی آباد مجتمع امام حسن عسگری بودند ، شنیدم .

دو سال هست از اون زمان میگذره اما من درست و حسابی نفمیدم رسالت من چیه .

روش خیلی فکر کردم . به این نتیجه رسیدم که استعداد ها و علایق انسان ، آدم رو به سمت اون رسالت راهنمایی میکنه .

 

اما انسان نمیتونه به علایقش اعتماد کنه چون خیلی از اون علایق رو ، عرف و جامعه برای ادم تعریف میکنه . پس فقط میمونه استعداد . روی این هم خیلی فکر کردم . به این نتیجه رسیدم که برای اینکه آدم استعدادشو بشناسه لازمه که مقایسه کنه ببینه با صرف انرژی مساوی برای چندین کار ، کدومش جواب بیشتری میده . همون استعداد آدمه .

 

حالا مشکل من اینه که آدم نمیتونه هر کاری رو تجربه کنه ببینه کدومش استعدادشه . پس از کجا میفهمه که تمام توانشو میتونه کجا خرج کنه ؟؟؟؟؟؟؟؟

 

شاید بگین اون کار رو خدا جلوی پای ادم میگذاره . تا خود آدم به این نتیجه برسه که علاقه و استعدادش چیه .

 

حالا گفتم با شما که مغزتون کار میکنه مشورت کنم .

البته هیچ آدم عاقلی این روز ها نقطه ضعف هاش رو ، به مشورت نمیگذاره . اما برام فرقی نمیکنه که بقیه چه فکری کنن .

 

منتظرم یا علی ...

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

بسم الله النور تر از نور تر از نور

 

آقای فلانی موقعی که داشت میومد خونه ، 20 تایی نون خریده بود . اون دستش هم یه پلاسنیک خرما بود . خیابونها شلوغ بود . همه داشتند خودشونو برای افطار به خونه میرسوندند . مغازه های اش فروشی و شیرینی فروشی هنوز باز بودند . آخه فروششون چندین برابر شده بود . نمیدونم توی ماه گرسنگی چرا مغازه های خوردنی شلوغ تر میشه !؟! یه عده ای که معلوم بود بعد از نهار ظهر که خوردند و استراحت کردند تازه اومدند بیرون ، داشتند مغازه ها رو نگاه میکردند . نمیدونم چرا فقط اونهایی که مانتو تنگ میپوشن ، روزه برای سلامتیشون ضرر داره ؟؟!! آقای فلانی همه ی اینها رو توی اتوبوس میدید . همینطور که با گره پلاستیک خرما نا خود آگاه بازی میکرد داد کشید : آقا ایستگاه نگه دار .

از اون کوچه های تنگ ، راحت میشد فهمید که حونشون زیاد گرون نیست یعنی منظورم همون پایین شهره . صدای استاد شجریان از هر رادیویی به راحتی شنیده میشد . سر راه که میومد 5 تا از نون ها رو برای خاله برد . نه اینکه خاله اش بود . ولی همه خاله صداش میزدند . پیر بود و ناتوان . قیافش خیلی خوشکل نبود ، حتی زیاد نورانی هم نبود . اما همیشه چادر نماز سرش بود . انگار هر کی توی خونه های ارزون زندگی میکنه بیشتر باید نماز بخونه ! موقعی که پشت در رسید ، با هر زوری بود کلید رو از توی جیبش در اورد و در رو باز کرد . نمیدونم چرا انگار توی فیلما خانم خونه با قیافه ای زیبا و پروانه ای نیومد استقبال همسر زحمت کشش ؟ اونم زیاد توقعی نداشت . اما دیگه توقع نداشت تا صدای بسته شدن در رو میشنوه سرش داد بکشه که : امسال هم برای زمستون میخوای همین چراغ نفتی داغون رو بزاری توی اتاق ؟ این خرابه . تا زمستون نشده یه فکری به حال تعمیرش بکن . آخه نشتی داره . ممکنه آتیش بگیره ها . نمیدونم چرا توی قرن علم و تکنولوژی هنوز خونه هایی هستند که زمستوناش بوی زمخت نفت رو میده ؟ صدای اذون رو تا شنید سریع لیوان آب رو سر کشید . بعد از نماز هم تند تند نون و ارده شیره رو خورد  و با همون جورابش که بو میداد در رو بست . والا چی بگم . نمیدونم چرا فقط اونهایی که غذای کمتر میخورن باید دو شیفت کار کنند ؟!!!!!!!! 

اون شب آقای فلانی دوست داشت با ماشینش زن و بچشو به مسجدی برسونه و احساس مومنی کنه ، دلش میخواست تا پول داشت تا برای خونه ی خاله تلفن میکشید تا هر دفعه برای زنگ زدن به دخترش این همه سختی به خودش نده  ، دلش میخواست عین مومنا که صورتشون برق میزنه تنها آرزوش پیروزی لبنان باشه  ، اما هی خودشو سرزنش میکرد که تو خوب نیستی چون توی دعاهات از خدا پول هم میخوای .  

اون نه کمک میکرد ، نه مسجد برای دعا میرفت ، نه صورتش نورانی بود ، نه تنها آرزوش پیروزی لبنان بود اما نمیدونم چرا فکر میکردم مقامش از مومنا بالاتره !

 

یا علی...

 

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

به نام خدا

 

سلام دوستان . خوبین ؟ ما رو نمیبینید خوشحالین ؟

 

خیلی وقته که یه آپدیت درست و حسابی نکردم شاید به خاطر گرفتاری هایی هست که جدیداً پیدا کردیم .

 

خیلی اتفاقا برام افتاده اما بعد از این همه مشکل فقط دارم به این فکر میکنم که اگه خدا پشت و پناه آدم نباشه چه اتفاقی برای آدم میفته . فکرشو که میکنم میبینم جدی خدا خیلی بهمون لطف کرده که ما رو به خودش آشنا کرده .

هیچی هم نداشته باشیم همین که دست و پا شکسته پشتمون به اون گرمه خودش خیلی حرفه .

همین که تا ادم کم میاره و به حالت جنون میرسه و فقط یه بار داخل حرم اما رضا (ع) گریه کردن  و حرف زدن  و ناز کردن  و ...  به غیر از اینکه  آروم میشه ، درداش هم بر طرف میشه .

 

خدایا شکرت که منو دوست داری . اما رضا شکرت که بنده های بدت رو هم دوست داری .

یا حسین شکرت که اجازه میدی آقا صدات کنم .

دیگه آدم توی زندگی چی میخوات ؟؟؟؟؟؟؟

دعا کنید ماه رمضون ماه هم خدا رو دوست داشته باشیم . جدی و مردونه باهاش رفیق بشیم و نه رفیق نیمه راه . رفیقی که دلش هواشو کنه . براش مایه بزاره . دلشو خون نکنه .

راستی دو سه تا دوستامون پارسال بودن امسال نیستن

نکنه ما سال دیگه .....

یا علی...

  • امید رجایی