عطر سیب

عطر سیب
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
بایگانی
  • ۰
  • ۰

 

 اگر خاطرتون باشه قسمت اول بحث به این نتیجه رسیدیم که انسان با نگاه کردن به توانائی ها و استعداد هایش می تواند متوجه شود که برای چه آفریده شده است . حال قسمت دوم را با یک مثال شروع میکنم .

فردی از خانه ی خود یک کوزه ی بسیار قدیمی و گران قیمت را پیدا می کند . سر خوش از پیدا کردن کوزه به بازار رفته و ان را با 20 کوزه ی شبیه اما نو معامله می کند و سریع محل معامله را ترک می کند تا طرف پشیمان نشود . در صورتی که می توانست با این کوزه 2000 کوزه شبیه آن را خریداری کند و یا طوری از آن استفاده کند که تا اخر عمر برای او درآمدی بیاورد . حال اسعداد های ما شبیه به همان کوزه هست .

انسان بی نهایت سرمایه دارد و بی نهایت راه دارد و فقط هفتاد سال وقت دارد برای تجارت . آنهم نصفش خوراک و پوشاک و مسکن . و نصفش مقدمات اینها . وای به روزی که بقیه اش هم بشود صرف نمایش دادن اینها که دیگر سرمایه ها از دست رفته اند یا راکد مانده اند .

باید در این وقت کم به تجارتی دست زد که بینهایت سود بیاورد و باید به دنبال خریداری رفت که پولش نقد باشد و بازگردان داشته باشد و باید در جستجوی بازاری بود که رونق داشته باشد . یک بازار ، بازار پائین است با خریدار هایی به نام دل و هوسهایش . به نام مردم و حرفهایش . به نام دنیا و جلوه هایش با ثروت و شهرت و مدارک و عنوانهایش و به نام شیطان و وسوسه هایش .

و یک بازار هم بازار دیگری است با خریداری به نام الله مالک ، رحیم ، مهربان . اینها بازار ها و خریدار ها هستند آن هم سرمایه های ما . باید دید که هر کدام چه میگیرند و در برابر چه می دهند . آن بازار پائین نمی تواند سرمایه ها را جذب کند و خریدار هایش مصرف کننده ی مفت هستند . سرمایه ها را میبلعند و استعداد های مرا به بازی میگیرند ، چیزی به آن نمی افزایند . اگر این خلق از فرزندم گرفته تا زنم تا پدرم تا مادرم و دیگران به من چیزی دادند و برایم لذتی آوردند باید بسنجم که چه چیز از من گرفته اند . آیا بیش از آنچه داده اند از من نگرفته اند ؟ اگر لذت هم می برم چون نمیدانم چه چیزی از دست داده ام .ما امروز خوشحالیم که خودمان را داده ایم و چند تا بارک الله و چند تا خانه و چند تا ماشین و چند تا فلان بهمان گرفته ایم و فرار هم میکنیم که نکند طرف معامله را بهم بزند . غافل از اینکه اینها قیمت یک لحظه ی ما هم نیست . چه می گویم نه اینها که تمام الماس ها و نفت ها و طلا ها و نقره ها و تمام زمین و حتی بهشت قیمت یک لحظه ی ما نیست . ما در یک لحظه می توانستیم بیش از زمین و بیش از بهشت به دست بیاوریم . می توانیم به رضوان و لقاء دست بیابیم اما در یک عمر به پشیزی قانع شده ایم و خوش حال هم هستیم . درست مثل اینکه دکتری می تواند در  هر ساعت هزار تومان کار کند اما یک سالش را به صد کیلو ذرت بفروشد . زهی زهی تجارت .

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

سلام به همه . شکر خدا بهترم . اما شما دعام کنید .

 

می خوام یه بحثی رو شروع کنم که فکر میکنم مفید باشه .

قبل از اینکه بحثمو شروع کنم باید حداقل یک دفعه روی این سؤال فکر کرده باشید که ما برای چه خلق شده ایم ؟ لطفا چه تا به حال فکر کردید و یا فکر نکردید چند دقیقه تأمل کنید که برای چه آفریده شدیم ؟

 

خب فکر کردید . حتما نتیجه های مختلفی گرفتید و یا خیلی وقت پیش به نتیجه هایی رسیده اید . شاید بگوئید تکامل . اما آیا کلمه ی تکامل، سؤال های ذهن ما جواب خواهد داد . من در جواب آنها می گویم تکامل برای چه ؟

این مقدمه ی بحث من بود که همین اول کاری بگم من از کتاب رشد و صراط آقای علی صفایی حائری کمک گرفتم .

 

تا به حال به اتاق خود نگاهی انداخته اید ؟ من اتاق خودم را مثال میزنم . کتابخانه . کامپیوتر . چوب لباسی . آینه . لباس و ... می توان فهمید که این اتاق برای درس خواندن و انجام کارهای شخصی یک فرد ساخته شده . در نتیجه از وسائلی که در یک اتاق هست می توان کشف کرد که این اتاق برای چیست و برای چه آفریده شده . از استعداد ها و نیروهای انسان هم میتوان کشف کرد که او برای چیست ، و برای چه آفریده شده است .

 

انسان در یک مرحله خودش را کشف می کند و دریک مرحله این معدن را استخراج می کند و تصفیه می کند و در یک مرحله به استخراج شده ها و آهنگ های تصفیه شده شکل می دهد و آنها را به صورت ماشین ها و ابزار های گوناگون در می آورد و با استفاده از ماشین به مقصد میرسد و تکامل پیدا می کند .

 

اما مسئله به همین جا ختم نمی شود چون انسانی که به ماشینی دست رسی پیدا کرده تازه باید آن ماشین را رهبری کند و باید ابزار ها و ماشین ها را در راه های مختلف به کار ببندد تا به نتیجه برسد .

خب قسمت اول بحث تموم شد . امشب شب مخصوص زیارتی آقا امام رضا (ع) بود و شب آفریده شدن زمین . بحث آقا سید با این روایت از پیامبر اکرم (ص) شروع شد که در آخر الزمان نگه داشتن دین به سختی نگه داشتم آتش در کف دست است . خلاصه بگم امام رضا می فهمه که خیلی سخته اما دلش می خوات چه خوب چه بد از در خونش جای دیگه نریم . اونا درستمون میکنن . فقط باید گدا باشی . گدا ها رو دیدی ؟ هیچ گدایی نمیاد یه صدی بگیره دستش بگه کمکم کنید . همشون دستشون خالیه . خاکسار برو تا به عرش برسی .

 

توی خلوت دلم فقط خودت خونه داری
کنج این خونه بیا ، ببین یه دیوونه داری

هر کی ام یا هرچی ام پیش تو سر به زیر میام
تو میشی امیر دل من شبیه اسیر میام

تو تموم زندگیم فقط نمک گیر تو ام
بذار راحتت کنم یه عمریه گیر تو ام
(محبوب من)

 

 

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

منم میرم

سلام امید . خوبی عزیزم . چرا اینقدر رنگت پریده . چرا زیر چشمات گود رفته . قربونت برم یه کم استراحت کن . امبد من می دونم که چند ماهه که یه خواب راحت نرفتی . می دونم آرزو داری آرامش رو حس کنی . امید الهی قربونت برم . می دونم دیگه تحمل نداری . می دونم سخته . اما طاقت بیار . 18 سالش گذش بقیش هم می گذره . آره بخند تموم میشه . تو هم یه روزی رنگ آرامش رو میبینی . تو هم یه روزی از ته دلت می خندی . روزی میاد که دیگه کسی بهت خرده نمیگیره . غربتا تموم میشه . گریه نکن دیگه . امید دلم برات میسوزه . آخه هیچ کس نفهمید تو چی از دنیا می خوای ؟ هیچ کس نمیفهمه تو هم آرزوئی داشتی . اما اشکال نداره . بازم میگه سخته . امید عزیزم می دونم خیلی سخته اما چی کار میشه کرد. آخ صدای اذان آستانه سید علاءالدین حسین (ع) بلند شده . باید دیگه برم . اما مبدونم تو هنوز حرف دلت رو نزدی . اما این رو بدون امید توی این دنیا دنبالش نگرد بهش نمیرسی . برو قربونت برم . مواظب خودت باش . توی فکر نرو . امید فقط این رو بدون صدای خستگی تو توی صدای خستگی آقا سید ها گم خواهد شد . آخه تو قوتی نداری که بخوای داد بزنی . پس صدات به جائی نمیرسه . وای که چه قدر تو غریبی . دیگه قسمتت اینجوری بوده . برو نمازت رو بخون . برو شاید این دفعه تونستی نمازت رو خوب بخونی .

 

دنیاتون رو نخواستم . با تموم قشنگیش ارزونیتون

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰
 

داخل پستوی کوچک خونمون نشستم

  همه خواب هستن . بارون تمام حیاط خونمون رو خیس کرده . هوای نسبتا خنکی توی فضا ی خونمون حاکم شده . اما دلم مثل خیلی از وقتای دیگه گرفته . یه نگاهی به دور و برم انداختم دیدم هیچ کس نیست . هیچ کس که خارج از وظیفش منو دوست داشته باشه . دلم بیشتر گرفت . صدای بارون و رعد و برق صد برابر صدای اصلیشون تو گوشم داد می زدند . حال و حوصله ی هیچ کاری رو نداشتم . یادم به دوستام میفتاد که هر موقع این حالت بهشون دست می داد تنها کاری رو که می کردند این بود که گوشی تلفن و بر می داشتند و ... یه جورایی بهشون حسودیم شد اما سریع خودم رو جمع و جور کردم و شیطون و از خودم دور کردم . خلاصه جونم براتون بگه حسابی غات زده بودیم . همینجور تو فکر های تنهایی و شب و غربت بودم  یه بیت شعر که خیلی وقت پیش شنیده بودم به ذهنم رسید : تو شب هایی غریبی مهتاب من حسینه    عالم همه بدونن ارباب من حسینه .   تا اسم ارباب به زبونم افتاد یادم به حرف های شنبه شب آقا سید افتاد که می گفت همه ی ما صاحب داریم . بابا داریم . بابای بزرگ . بابای اکبر . کسی که اونقدر دوستت داره که اگه یه لحظه عشقشو نسبت به تو  نشون بده دیگه نمی تونی زندگی کنی .   بوی سیبی که بعضی از شنبه ها به مشامم میرسید تو ذهنم تکرار شد و کنار دماغم تیر کشید. گرمای اشک سردی وجودم رو از تنم گرفت . حس می کردم یه نگاهی مهمون پستوی نقلی و کوچک من شده . می دونستم با اشک منو بیش تر دوست داره به خاطر همین خودمو باهاش آرایش کردم . چیزی بود که خودش بهم داده بود . همیشه موقعی که بهم اشک می ده خودش به عنوان مرحم رو زخم دلم میزاره و می گه : ببین با خودت چیکار کردی . چرا گذاشتی زخمت اینقدر عمیق بشه ؟ من که صبح تا شب چشمام سیاهی رفت و تو نیومدی . همیشه موقعی که بهم اشک می ده خودش هم اشک میریزه . هی میگه : تو مال خودمی . بد و  خوبت رو دوست دارم . جای دیگه نریا دلم برات تنگ میشه .

بعد از هر گریه ای درد خودم یادم میره آخه:

 

دردم اینه که یار من برای من اشک میریزه

 

اما حسین جان . شاید حرفم از ته دل نباشه . اما میگم . شاید به گوشت نرسه اما می گم .  بابا حسین دوست دارم .دوست دارم . الهی فدات شم آقا جون .

 

 

 

 

 

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

فرهنگ لغات دایی امید

 

صبح: امید امید بلند شو مگه نگفتی هزار تا کار داری ؟

 

غذا خوردن : عملی است که اگر وجود نداشت نمی دانم برخی از مردم به چه بهونه ای کار می کردند؟

 

کار : هر انسانی از صبح تا شب یه کاری رو انجام میده به اون کار ، کار گفته می شود .

 

شیطون: یک هدف کلی دارن که برای رسیدن به هدفشون یه طرح جهانی ریختند و به هر کسی یه کاری رو واگذار نمودند . ( طرح ضربتی اشتغال ). هدفشون زیاد کردن فاصله خدا و مردم هست که در این کار عمرانی فعلا گفتند اول خودتو خوب دور کن بعد اگه دیدم خودت خوب دور شدی کارای دیگه ای هم بهت می دیم . ما در حال حاضر روی پروژه ی خور و خواب و خشم و شهوت هستیم . البته در مواقعی که کار ها دیر انجام می شود با دخالت خودشون و استفاده از کاتالیزور شبهات به انجام فعالیت رونق خاصی را هدیه می کنند .

 

ازدواج : تا حالا برام معنایی نداشته اما با کمک مسئولین محترم و مهندسین زحمت کش خوان هفتادم منصوب به رستم خدا بیامرز هم بر سر این راه گذاشته شد . بله این هم از نتایج سال نهضت خدمت رسانی به مردم مخصوصا جوانان بود که از همگی کمال تشکر را داریم .

 

اذان : صوت زیبا و قشنگی است که در یک لحظه تمام کانال های تلویزیون با هم پخش می کنند .

 

وضو: توی اون کاری که خدمتتون عارض شدم به غیر از گرد و خاک و کثیفی هایی که به بدن می چسبد ذرات نا مرئی عجیبی هم در اثر یک سری از خیره سری ها بر وجود انسان می نشیند که بد نیست هر از گاهی آنها را هم بتکانیم . با وضو می توان آن نا خالصی ها را پاک کرد تا تمیز سر سفره ی نماز نشست .

 

نماز: وقتی وارد خونه ی مادر بزرگ پیرت می شی اولین چیزی که میبینی باغچه ی کوچک و نقلیش هست که چشمت رو می گیره . خوب که توجه کنی میبینی یه غنچه رز قرمز که مادر بزرگ تازه روش آب پاشیده کنار درخت یاس قدیمی باغچه سبز شده . همون گله البته با شبنم های روش نمازه .

 

خدا: خدا مارو آفریده و ما رو خواهد برد . دلش نمی خوات کسی به بنده هاش از گل نازک تر بگه . چه برسه که خود بنده حال خودشو بگیره . یه مشت فرشته رو هم خلق کرده تا برای اینکه عدالتش حفظ بشه بعضی ها رو غذاب کنه ، آخه خودش دلش نمیاد با دستای مهربون خودش مخلوق خودشو عذاب بده .

 چون می دونسته تو این دنیا شاید اونجوری که اون دوست داره نباشیم یه تعداد نمایندگی انحصاری پخش صفات خدا زده که تو هر دوره زمونه ای آدماش فرق می کنن . چون در دوران قدیم این نمایندگی ها دکان های خیلی ها رو تخته کرده بود دست به کشتن نماینده ها می زدند . توی این دوره نمایندشون جای ثابتی ندارن تا از گزند کاسب ها در امان باشند . و در خفا تمام بازار را در اختیار دارند . خلاصه خدا = مادر به توان n

 

مشکل: غول بی شاخ دم رام شدنی است که اگه نبود خیلی دنیای مسخره ای داشتیم .

 

خواب : یک عملی است که دو نوع دارد .1_ خواب رفتن بدن و مغر 2 _بردن خواب به مغر و بدن . نوع اول که همه گیر است و از آن برای دیدن خواب استفاده می شود . نوع دوم همان خود را به خواب زدن هست که برای اطلاعات بیشتر به مسئولین مملکت مراجعه فرمایید . کلاس هایی دارد که باید بگذرانید . 

 

عشق: عشق یک احساس زیبا و یا بهتر بگم یک باطری قوی برای انجام هر کاری . مثال : اگر عاشق زندگیت نباشی نمی تونی برای مسافر کشی و در آوردن یه لقمه نون ترافیک رو تحمل کنی .

اگه عاشق مقام و میز و ریاست و پول نباشی چطوری می تونی این همه دزدی کنی و و ببینی و تحمل کنی خانومی برای فقر ....

اگه عاشق مردمت نباشی نمی تونی توی سه روز تمام نیاز های ضروری یک شهر از دست رفته رو محیا کنی

اگه عاشق خدا نباشی به چه امیدی گناه نمی کنی و به چه دلیلی سختی هزاران کیلومتر راه رو به جون می خری تا بری کربلا و خودتو روی خاک یک خیابون بندازی که یک برش به حرم حسین ختم میشه و یه طرفش به حرم عباس ؟ یا بری مشهد تا فقط بتونی یه شب جلوی گنبد با امام رضا گریه کنی . اگه عاشق نباشی چطوری می تونی ندیده عاشق چشمای نازش بشی ؟

چشمای قشنگ عباس دلمو خدایی کرده

مدد آقام ابالفضل منو کربلایی کرده

 

 

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

بی نام

سلام.سریع میرم سر اصل مطلب :

به نظر من و خیلی های دیگه به زندگی هر جور که نگاه کنی همون طور خواهد گذشت . حتما آدم های مختلفی رو دیدید . زندگی اخلاق اونا رو عوض نمیکنه . بلکه اخلاق و روحیات آنها هست که زندگیشون رو تغییر داده . بهتره بگم زندگیمون رو تغییر داده . تمام ما ها یه سری مشکلاتی برای خودمون داریم که تمامش قابل تامل هستند اما بعضی از مشکلات هست که باید با آنها زندگی کرد . اینجور نیست که امروز پیش بیاد و فردا حل بشه . اگر به این نوع سختی ها به چشم معزل حل نشدنی نگاه کنی مطمئنا حل نخواهد شد اما اگر به عنوان یک سربالایی بهش نگاه کنی امید وار خواهی بود که روزی هم در سر پاینی قرار خواهی گرفت.اصلا اگر سختی ها نبود راحتی معنا پیدا نمیکرد . دو تا مثال براتون می زنم که ببینید چه قدر پیش داوری های ما در باره ی اتفاقات و زندگی موثر هست و ما هر جور که فکر کنیم و اطمینان کنیم همونطور خواهد شد .

یک زندانی محکوم به اعدام را یکی از محققان غربی برای تحقیق از زندان می گیرد . به زندانی میگه که ما هم می خوایم تو رو بکشیم اما خیلی راحت تر . نه خفگی داره نه درد تیر . راحت راحت . ما یه زخم روی مچ دستت می کنیم و اونقدر از بدن تو خون خواهد رفت که تو خواهی مرد . چند مدت این در این فکر بوده که اینجوری میمیره . یعنی یقین پیدا میکنه که به این صورت خواهد مرد . روز اجرای فرمان دست و پا و چشم او را می بندند و او را به کمر روی یک تخت می خوابانند . دیگه آماده هست که اوجوری که بهش گفته بودن بمیره . اما اونا یه خراش خیلی سطحی روی دستش می دن و با آب 37 درجه روی زخم میریزند . بعد از چند ساعت رنگ و روش میپره در حالی که خون زیادی از او نرفته و بعد از چندین ساعت میمیره . بله . این قدرت تلقین و طرز فکر هست .

مثال دوم : به یه نفر میگن می خوایم دستت رو بسوزونیم . بعد از اینکه چشمش رو میبندند به جای آتش یخ میگذارند .بعد از چند دقیقه می بینند جای یخ تاول زده. ببینید تلقین فیزیک بدن انسان رو هم به هم میزنه چه برسه به...

موقعی که می خوای به خودت تلقین کنی بر فرض مثال نگو که من دیگه دروغ نمیگم . بگو من راست می گم . مثبت حرف بزن . مثبت فکر کن و مثبت عمل کن .

به امید اینکه هیچ کدوم از قلب های پاک و با صفای جوونا ی مملکتمون آزرده نشه و این دنیا رو به خوبی و با کیف کامل و مشروع تندی تموم کنیم بریم سر اصل مطلب که اونجاست .

دوتا شعر براتون مینویسم اولیش از خانم جنیفر لوپز هست که من در کتاب اشعارش خوندم . دومیش هم اگه قابل بدونه و قبول کنه برای خودش نوشتم که اصلا توقع ندارم حتی یک کلمه ازون هم بخونه .

 حال خیلی خوب

امروز وقتی چشم باز کردم

تابش خورشید را روی صورتم احساس کردم

برایم کاملا روشن شد که همه چیز بر وفق مراد من است

حس می کنم دید من هیچ حدو مرزی ندارد

 

از شر ترس هایی که ولم نمی کردند خلاص شدم

امکانات بینهایت من

همه ی دنیا روی من باز است برای همین است که حالم…

 

حالم خیلی خوب است

می دانستم که می توانم

آن طور که باید

از عهده ی خودم بر بیایم

چون هیچ چیز

نمی تواند مرا غمگین کند

هیچ چیز در این دنیا نمیتواند مرا بازی دهد…

 

حالا روز به شب میرسد

و همه چیز هنوز خوب پیش میرود

این دفعه دیگر هیچ جور نمیتوانی مانع من شوی

یا روحیه ی مرا در هم بشکنی

مثل ستارگان بالای سر خواهم درخشید

هرچه بخواهم مال من خواهد شد

امشب خوش خواهم گذراند

چند نفر از دوستان را خبر خواهم کرد

چون زندگی را دوست دارم

و امشب شب حال خوش است…

 

When I opened up my eyes to day

Felt the sun shining on my face

It become so clear to me that evrything is goeing my way

I feel like there's no limit to what I can see

Got rid of fears that were holding me

My endless possibilities

Has the while world opened for me

That's why I'm feeling…

 

 

I'm feeling so good

I knew I would

Been talking care of myself

Like I should

Cause not one thing

Can bring me down

Noting in this world gonna turn me round…

Now the day is turning into night

And everything is still goeng right

 there's no way you can stop me this time

Or brake this spirit of mine

Like the star above I'm gonna shine

 anything I want will be mine

Like the stars above I'm gonna shine

Anything I want will be mine

Tonight I'm gonna have a good time

Call a few friends of mine

Cause I'm loving life

And tonight's for feeling…

 

 

روز و شب با شوق نگاهت

منتظر هستم سر راهت

 

ای تمام عشق و مستی ای شکوه حق پرستی

از خدا چیزی نمیخوام هرچه می خواهم تو هستی

 

ای همه عشق و امیدم عشقتو با جون خریدم

دل به تو دادم اگر چه روی ماهت را ندیدم

 

زنده از هوی تو هستم بسته ی موی تو هستم

سر بلند عالمینم سائل کوی تو هستم

 

ای همیشه غمگسارم آبرو و اعتبارم

نذر چشمای قشنگت همه ی دار و ندارم

 

رو کویر دل می خونم زندگی بی تو حرومه

جان سپردن رو قدمهات این تموم آرزومه

 

سر بازار محبت میون خریداراتم

همه هستیمو آووردم خریدار یک نگاتم

 

 

در پایان هم یه عکس که روی صفحه ی دسک تاپم بود حیفم اومد شما نبینیدش آخه میگن هر چیزی رو که برای خودت میپسندی برای دیگران هم بپسند. یه قسمت از حرم امام رضاست که باید منو ببخشه که با دستای کثیفم اسم قشنگ و مبارکش رو تایپ کردم . البته اینم باید ببخشه که روی دیواره های خرابه ی دلم با درد ها و غصه هایم اسمش رو یادگاری نوشته ام .

باز این دلم هوای میخانه کرده ساقی  یاد حرم دلم را دیوانه کرده ساقی   یا هو مدد یا هو مدد ای ضامن آهو مدد   یا هو مدد یا هو مدد ای ضامن آهو مدد

 

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

به نام خدایی که لینکش همه جا هست کافیه که بخوای بری. مگر نه از دل من تا عشق او راهی به جز یک اشک نیست

سلام به همه ی عزیزانی که توی این چند مدت مشوق و کمک حال من بودند و با نظراتشون به این وبلاگ گرمی خاصی رو من بخشیدند. مخصوصا سید عزیز که هر موقع میدیدم مرد به این بزرگی به همچین خرابه ای سر می زنه در پوست خودم نمی گنجیدم .

 

امروز می خوام در مورد لینک هایی که گذاشتم یه چند جمله ای رو بنویسم . وبلاگ بازمانده تنها (که بر خلاف اسمش اصلا هم تنها نیست ) اولین وبلاگی هست که باید در بارش توضیح بدم . توی یک کلمه : تا نبینی نمی فهمی که چقدر پر باره .

 

ما توی شیرازمون شنبه ها یه بر نامه ای داریم که دیدنیه . شاید هم عجیب . آخه تنها جلسه ی مذهبی رو دیدم که نود در صد مخاطباش جوون هستن . می دونید یعنی چی ؟یعنی اینقدر بدون ریا و پاک کار کردن که تونستن این همه جوون رو به فطرتشون متذکر شن . آره فطرت همه ی ما خداییه . فقط باید یه آدم کار بیس پیدا بشه یادمون بیاره . خلاصه نمیدونم اگه اینجا نبود آخر عاقبتمون چی می شد ؟!خدا کنه اینقدر دلسوزان ما با صفا بشن که  طوری نشه فقط چند شهر خاص از وجود این آدما بهره ببرن . توی نقطه نقطه ی مملکت صفا و طراوت القا بشه . لینک رهپویان چه خبر گزارش جلسه ها رو همون شب روی اینتر نت می زنه . راستی پخش آنلاین هم دارن . که برای اطلاعات بیشتر به لینک  رهپویان وصال مراجعه بفرمایید . بقیه هم دوستان هستن که اگه سوال های بی جوابی دارید می تونید از وبلاگ یادداشت های یک طلبه استفاده کنید .

قشنگترین قالب رو هم می تونید در وبلاگ ماه تمام ببینید . که خودش زحمتش رو کشیده .

 

حالا از هر چی بگذریم باید بیایم سر وقت بهترین وبلاگ دنیا یعنی عطر سیب:

1-داستان راز عشق رو حتما بخونید

2-به نظر خودم بهترین قسمتی که نوشتم قسمت سلطان بوده

3-راستی شعر پایین صفحه رو هم عوض کردم

4-اعصابم خورده

5-همه دوستام دارن میرن یه جای خوب من دعوت نشدم

6-حقمه

7-آقا سید دعام کن.

8-اما رضا

9-نمی دونم چی بگم فقط قسمت بعدی می خوام یه دعا کنم

10-می گن امام زمان بیاد همه چیز درست میشه. یا خدا فرج آقا مون رو نزدیک کن

11-حوصلتون سر نره الآن تمومش می کنم

12-واکسنتون رو زدین دارید وبلاگ  من رو می خونید؟

13-اگه روزی روزگاری رفتی به کربو بلا   قصه ی غربت ما رو واسه مولا بنویس

۱4-در پایان دو بیت شعر از محتشم کاشانی براتون می نویسم که در باره ی روز عاشورا هست. اونایی که دقیق و نکته سنج هستند خیلی استفاده خواهند کرد همراه با  یک عکس که در وبلاگ نسیم یاس پیداش کردم .

 

ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند            یک باره بر جریده ی رحمت قلم زنند

ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر           دارند شرم کز گنه خلق دم زنند

 

یا حسین (ع) ما رو هم دعوت کن

 

15-یا علی...

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

 پیش از اینها فکر میکردم خدا    خانه ای دارد کنار ابر ها

مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس خشتی از طلا

پایه های برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرور

ماه برق کوچکی از تاج او
هر ستاره پولکی از تاج او

اطلس پیراهن او آسمان
نقش روی دامن او کهکشان

رعد و برق شب طنین خنده اش
سیل و توفان نعره ی توفنده اش

دکمه ی پیراهن او آفتاب
برق تیغ و خنجر او ماهتاب

پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بود

آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان دور از زمین

بود اما در میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود

در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت

هر چه می پرسیدم از خود از خدا
از زمین از آسمان از ابر ها

زود می گفتند : این کار خداست
پرس و جو از کار او کاری خطاست

هرچه میپرسی جوابش آتش است
آب اگر خوردی عذابش آتش است

تا ببندی چشم کورت می کند
تا شدی نزدیک دورت می کند

کج گشودی دست سنگت میکند
کج نهادی پا لنگت می کند

با همین قصه دلم مشغول بود
خوابهایم خواب دیو غول بود

 خواب می دیدم که غرق آتشم
در دهانِ شعله های سر کشم

در دهان اژدهایی خشمگین
بر سرم بارانِ گرز ِ آتشین

محو می شد نعره هایم بی صدا
در طنین خنده ی خشم خدا...

نیت من در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا

هر چه می کردم همه از ترس بود
مثل از بر کردن یک درس بود

مثل تمرین حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه

تلخ مثل خنده ی بی حوصله
سخت مثل حل صد ها مسئله

مثل تکلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی بود

تا که یک شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یک سفر

در میان راه در یک روستا
خانه ای دیدم خوب و آشنا

زود پرسیدم : پدر اینجا کجاست؟
گفت اینجا خانه ی خوب خداست

گفت:اینجا می شود یک لحظه ماند
گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند

با وضویی دست و رویی تازه کرد
با دل خود گفتگویی تازه کرد

گفتمش:پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست؟اینجادر زمین؟

گفت آری خانه ی او بی ریاست
فرش هایش از گلیم و بوریاست

مهربان و ساده و بی کینه است
مثل نوری در دل آیینه است

عادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش رو شنی

 قهر او از آشتی شیرین تر است
مثل قهر مهربانِ مادر است

دوستی را دوست معنی می دهد
قهر هم با دوست معنی می دهد

هیچکس بادشمن خود قهر نیست
قهری او هم نشان دوستی است  ...

تازه فهمیدم خدایم این خداست
این خدای مهربان و آشناست

دوستی ؛ از من به من نزدیکتر
از رگ گردن به من نزدیکتر

آن خدای پیش از این را باد برد
نام او را هم دلم از یاد برد

آن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حبابی نقش روی آب بود

می توانم بعد از این با این خدا
دوست باشم دوست پاک بی ریا

می توان با این خدا پرواز کرد
سفره ی دل را برایش باز کرد

می توان در باره ی گل حرف زد
صاف و ساده مثل بلبل حرف زد

چکه چکه مثل باران راز گفت
با دو قطره صد هزاران راز گفت

می توان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد

می توان تصنیفی پروار خواند
با الفبای سکوت آواز خواند

مینوان مثل علف ها حرف زد
با زبانی بی الفبا حرف زد

می توان در باره ی هر چیز گفت
می توان شعری خیال انگیز گفت

مثل این شعر روان و آشنا :
پیش از اینها فکر می کردم خدا...

{شعر از قیصر امین پور}

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

به نام او که فکر کنم داره دعای شب های قدرمو براورده میکنه

 سلام به همه . کاشکی نمیشناختینم . ای کاش موقعی یادداشت هام رو می خوندین طرز فکرتون نسبت به من عوض نمشد . اون وقت یه کوه حرف داشتم که بزنم .فقط این رو بگم که چهار شنبه شب ساعت ۱۰ از شیراز رفتیم آمل و امروز یک شنبه ساعت ۱۰ صبح برگشتیم شیراز . توی این مسافرت یه اتفاقاتی برام افتاد و چیز هایی رو دیدم که الآن نمیتونم در بارشون اظهار نظر کنم تا یه مدتی بگذره ببینم هنوز ادامه داره یا سطحی و زود گذره . اگه سطحی و زود گذز بود وای به حالم میشه . دوباره همون آش و همون کاسه اگه دیدم واقعا روی دلم حک شده خدا رو شکر می کنم که دچار این درد شدم .اگه توجه کرده باشید نتیجه ی هر دو درده اما این کجا و آن کجا . پس تو رو به هر کس دوست دارید دعا کنید از دستش ندم . دعا کنید سطحی نباشه و خدا از من دریغش نکنه . ببخشید خیلی گنگ حرف زدم اما مطمئن باشید اگه از نوع دوم بود حتما براتون مینویسمش . پس شما فعلا دعام کنید . باشه؟ مرسی . قربون همه بچه های با صفای ایرونی . یا علی...

جمعه ۲۱/۹:

 موقعی که مجله گزیده اشعار قیصر امین پور رو باز کردم شعری رو دیدم که تمام کلماتش حرف دل من بود گفتم برای خودم که از همه گیچ تر شدم و شما که توی نظراتتون گفتین گیچ شدید این قطعه رو بنویسم

هر چه هستی باش

با تو ام
ای لنگر تسکین!
ای تکان های دل!
ای آرامش ساحل!
با توام
ای نور!
ای منشور!
ای تمام طیفهای آفتابی!
ای کبود ِ ارغوانی!
ای بنفشابی!
با توام ای دلشوره ی شیرین!
با توام
ای غم!
ای غم مبهم!
ای نمیدانم!
هر چه هستس باش!
اما کاش...
نه . جز این آرزویم نیست:
هرچه هستی باش !
اما باش!

  • امید رجایی
  • ۰
  • ۰

فقط ۲ دقیقه

 

به نام خدا

سلام به هر چی جوون پاک ایرانیه . خدایی توی هر وبلاگی که می رم به غیر از صفا و یکرنگی چیزی نمیبینم . به چشمان هر کدوم از دوستام نگاه می کنم به غیراز معصومیت چیزی نمیبینم . خدا را شاکرم توی مملکتی نفس می کشم که جووناش پاک و بی ریا هستند .

 

روزانه صد ها نفر از فقر گدایی می کنند . به خاطر یه لقمه نون میمیرند . بابا برای اینکه بچش شب گرسنه نخوابه هزار تا کار می کنه . تمام جامعه از این نکته نا راحت هستند (کاری به مسئولین ندارم چون اونا اینقدر پوست کلفت شدن که با این زخم زبان ها طوریشون نمیشه) منظورم از جامعه ی فرهنگی هست که دلسوزانه برای این مشکل کار می کند . حداقل اگه مردم ایران کاری نمی کنن این رو به عنوان یه مشکل قبول دارن . اما آیا گدایی فقط در مادیات خلاصه می شود . آیا مردم ما، پدر مادر های ما، معلمان ما گدایی جوانان در جامعه را نمیبینند ؟ متوجه نمیشوید حق دارید . اینکه دختر پاک و معصوم مملکت ما خود را آرایش می کند برای یک لبخند پر از منت گدایی نیست؟ اینکه پسر پر عاطفه ی ما تمام هم و غمش داشتن یه دوست دختر هست این گدایی محبت نیست ؟ چرا پدر مادران ما به فکر خوراک عاطفه ما نیستند ؟ کی میگه تمام رابطه های دختران با پسران ما از روی شهوت هست ؟ اشتباه می کنید . این داره از تنهایی می میره . موقعی که بچه پول داری رو میبینه که با ماشینش نامزدشو خیلی با کلاس به گردش میبره مگه من و جوون های دیگه از سنگیم که دلمون نکشه . حالا به خودمون میگیم ماشینش که جور نمیشه می تونیم دوسترو داشته باشیم یا نه ؟ بعد تازه اول بدبختیه . همونجوری که تو راز عشق گفتم با هر شکستی توی بدست آوردن این هدف حریص تر میشه . و هزار تا مشکل دیگه که نمی خوام تکراری حرف بزنم .

 

تا حالا شاید خیلی از زن و مرد ها رو دیده باشین که با هم مشکل دارن . زنه از این میناله که شوهرم به من ابراز محبت نمیکنه . مرده از این میناله که زنم تا توی خونه هست مثل کلفت ها می گرده اما موقعی که می خوات بره بیرون انگار می خوات بره عروسی . زنه از این می ناله که چرا توی مهمونی ها شوهرم با تمام زن ها بگو بخند راه میندازه و مرده غیرتی میشه موقعی که زنش مانتو تنگ میپوشه . برای چیه ؟

مقصر کیه ؟

مقصر اصلی خودشونن که قبل از ازدواج همین خودشون می گفتن چه اشکالی داره دختری با پسری حرف بزنه . چه اشکالی داره من از زیبایی هایی که خدا در صورت زن گذاشته استفاده کنم . این ها خودشون توی جامعه جا انداختن که زن و مرد نداره . حالا هم خودشون این زندگی نکبت بار رو تحمل کنند . عاقبتش یا باید با هم زندگی کنند و یا باید از همدیگه طلاق بگیرند .اگه که بخوان زندگی کنند تا آخر عمر باید همدیگر رو تحمل کنند و شما تصور کنید چه زندگی نکبت باری رو باید بگذرونند .

 زندگی بدون عشق در آینده یکی دیگر از مشکلات این روابط احساسی و عشق نما می باشد . پس دیدیدکه من کاری به اون دنیا ندارم که آیا گناه هست یا گناه نیست . من می گم با این کار هامون تیشه به ریشه ی زندگی دنیایی خودمون می زنیم .اون دنیا که بماند .

رفقا قبول دارم که ما توی این راه نیاز مشروعمون رو می خایم . انسان نیاز به یه همدم داره نیاز به یه نفر داره که باهاش حرف هایی بزنه که به پدرش نمی تونه . همه رو قبول دارم . اما حالا برای ما ها امکان ازدواج که نیست . این هجوم های فکر خودمون یه طرف . جامعه هم یه طرف . تلویزیون هم با این سریالاش یه طرف . همه و همه دست به دست هم دادند تا ما یه تصمیم غیر عقلانی بگیریم. به خدا قبول دارم اکثرا مشکل مالی دارید . این براورده نشدن های آرزو های مادی باید یه جوری خالی بشه .

اما این راهشه که بریم و گدایی محبت کنیم و عشق مقدسمون رو، بالاترین نعمت خدا رو ، برای آدم های سود جو خرج کنیم ؟ این عشقی رو که ما می تونیم باهاش هفت آسمون رو طی کنیم و فرشتگان رو جا بزاریم باید توی کوچه خیابون های کثیف شهر خرجش کنیم ؟؟؟

 پس تنها راه ما صبر است . اما خیلی سخته .  پس بیایم به صاحب عشق پناه ببریم . بهش بگیم آ خدا خودت این غریزه رو تو جونمون انداختی خودت هم کمکمون کن صبور باشیم . آخدا من چند سال صبر می کنم اما ازت توقع دارم هم تو دنیا هم تو آخرت جبران کنی . خدا یا بهم قول بده اگه خودم رو کنترل کردم اونم توی این دور و زمونه بهم چیزایی بدی که به اولیای خودت میدی . شاید بگید توی این دور و زمونه فکر کردن در مورد پاکی و پاک ماندن فقط یه خیاله . اما دوستان مطمئن باشید که اگه حرف زدن های ما با خدا توی شب های قدر خلاصه بشه حتما شکست می خوریم  . اگه کمک خواستن های ما توی ماه رمضون خلاصه بشه حتما خدا رو فراموش میکنیم .اگه می خوایم قوی باشیم و مبارزه کنیم هفته ای یکی دوبار باطریمون روباید شارژ کنبم . و یک نکته ی دیگه . مطمئن باشید که خدا همه رو توی ماه رمضون بخشیده . آره همه رو اگه خواستید براتون دلیل هم میارم . پس الآن همه پاکیم . اگه خطایی کردیم سریع توبه کنیم . بدون درنگ . اینم راه پاک موندن .

 

ولی اگه آدم با معرفتی هستید بیشتر روی این سوال فکر کنید : آیا تا به حال اونقدری که ما و خونوادهامون برای کنکور لعنتی وقت گذاشتیم برای اجین شدن با خدا وقت صرف کردیم ؟ آیا تا حالا شده به اندازه ای که برای رسیدن به یه دوست تلاش کردیم برای رسیدن به خدا مایه گذاشته باشیم ؟ برای عاشق واقعی بنده ها؟؟؟؟؟؟؟ چون این کار ها رو نکردیم فکر می کنیم تنهاییم . زودی هم شعر می گیم که من غروب سیاهی در آسمان تنهایی ها و از این شعر های مزخرف نا امید کننده . به قرآن به خدا به پیر به پیغمبر خدا دوسمون داره . بهش ابراز محبت کردی که جوابت رو نداده . به خدا تنها نیستیم . با هر ابراز علاقه ای که به یه نفر دیگه می کنیم به خودش می گه یعنی من اینقدر بی عاطفه هستم که بنده ی من سراغ منو نمیگیره ؟خدا یا غلط کردم . به قرآن منم دوستت دارم . اگه هم کاری کردم از رو نادونی بوده به دل نگیریا . بیاید بیشتر از این اشک خدا رو در نیاریم .

 

می خوام مثه دیوونه ها سر به بیابون بزارم داد بزنم به آسمون خدا خدا دوسِت دارم

خدا خدا دوسِت دارم  خدا خدا دوسِت دارم  خدا خدا دوسِت دارم خدا خدا دوسِت دارم

 

از توی آسمون شب بارون رحمت می باره کاش میدونستی آی جوون خدا چه قدر دوسِت داره

خدا خدا دوسِت دارم  خدا خدا دوسِت دارم  خدا خدا دوسِت دارم خدا خدا دوسِت دارم

 

 

 مولای یا مولا انت الرازق و انا المرزوق و هل یرحم المرزوق الا الرازق؟؟؟

  • امید رجایی