پدرم به خواب داداشم اومده بود و بهش گفته بود برام روضه " ابالفضل " بخونید .
یا باب الحوائج ! ، شما رو به تنهایی ابا عبدالله بعد از شهادتتون ، بابام رو تنها نذارید ....
پ ن :
وعدهای دادهای و راهی دریا شدهای / خوش به حال لب اصغر که تو سقا شدهای
آب از هیبت عباسی تو میلرزد / بی عصا آمدهای حضرت موسی شدهای
بی سجود آمدهای یا که عمودت زدهاند / یا خجالت زدهای ، وه که چه زیبا شدهای
یا اخا گفتی و ناگه کمرم درد گرفت / کمر خم شده را غرق تماشا شدهای
منم و داغ تو و این کمر بشکسته / توئی و ضربهای و فرق ز هم وا شدهای
سعی بسیار مکن تا که ز جا برخیزی / کمی هم فکر خودت باش ببین تا شدهای
ماندهام با تن پاشیدهات آخر چه کنم؟ / ای علمدار حرم مثل معما شدهای
مادرت آمده یا مادر من آمده است / با چنین حال به پای چه کسی پا شدهای
تو و آن قد رشیدی که پر از طوبی بود / در شگفتم که در این قبر چرا جا شدهای
- ۸۸/۰۸/۲۳